نمایش جزئیات

قسمت پایانی روضه حضرت رقیه سلام الله علیها شب سوم محرم۱۴۰۱ سیدرضا نریمانی

قسمت پایانی روضه حضرت رقیه سلام الله علیها شب سوم محرم۱۴۰۱ سیدرضا نریمانی

پشت خرابه دخترکی کج نشسته بود 
می خواست تا ادای مرا در بیارود

زخانه ها همه بوی طعام می آمد
ولی به جانِ تو بابا گرسنه خوابیدم

به جرم اینکه ندارم پدر، زدند مرا
شبیه مادرِ در پشتِ در، زدند مرا

نهادی سر به زانوی عُبیدالله و خوش خفتی!
نگفتی دختری داری که آن هم شانه ای دارد

داره موهام یواش یواش، شبیه مادرت سفید میشه
بیا که داره از همه رقیه نا امید میشه

اون زخمی که تو گلومِ، زخم رو سَرِ عمومِ
امشب تا سحر بابا جون، کارم تمومِ

.