نمایش جزئیات

روضه حضرت رقیه سلام الله علیها شب سوم محرم۱۴۰۱ حاج میثم مطیعی

روضه حضرت رقیه سلام الله علیها شب سوم محرم۱۴۰۱ حاج میثم مطیعی

سخت است وقتی روضه وصف دختری باشد
حالا تصور کن به دستش هم سری باشد

حالا تصور کن که آن سر، ماهِ خون رنگی
در هاله‌ای از گیسویی خاکستری باشد

دختر دلش پر می‌کشد، بابا که می‌آید
موهای شانه کرده‌اش در معجری باشد

*موهای دخترت رو سوزوندن بابا!...*

ای کاش می‌شد بر تنش پیراهنی زیبا
یا لااقل پیراهنِ سالم‌تری باشد

سخت است هم شیرین زبان‌ باشی و هم 
فکرت
 پیش عمویِ تشنه‌ی آب آوری باشد

*بابا من خیلی منتظر موندم عموم‌نیومد...*

با آن‌همه چشم انتظاری باورش سخت است
سهمت از آغوشِ پدر تنها سری باشد

*بابا دخترتو ببخش باهات حرف دارم... دردِ دل دارم *

شلّاق را گاهی تحمّل می‌کند شانه
امّا نه وقتی شانه‌هایِ لاغری باشد

*همه‌ جام‌ درد میکنه بابا!... *

اما نه وقتی تازیانه دستِ دَه نامرد
دور و برِ گم گشته‌یِ بی‌یاوری باشد

*تنها بودم، بی کس بودم، دختر بچه بودم...*

خواهرتر از او کیست؟ او که، هرکه آب آورد..
چشمش به دنبال علی اصغری باشد

*داداشم علی اصغر تشنه بود، بهش آب ندادن...*

لالا لا یه کم دیگه دَوُوم بیار 
یه کم دیگه دندون روی جیگر بذار

مشک‌ُ یکی برده که بر میگرده زود 
وقتی میرفت همش به فکر خیمه بود 

 وای از دل زینب که باید روز وشب انگار 
در پیش چشمش روضه هایِ مادری باشد

بابا ! مرا با خود ببر ، می‌ترسم آن بدمست
در فکر مهمانی و تشتِ دیگری باشد

باید بیایم با تو، در برگشت می‌ترسم
در راه خار و سنگ‌هایِ بدتری باشد

باید بیایم با تو، آخر خسته شد عمه
شاید برای او شبِ راحت تری باشد

*قطب راوندی نوشته در الخرائج والجرائح:" لمّا اتي بعليّ بن الحسين عليهما السّلام يزيد بن معاوية عليهما لعائن اللّه .."وقتی زین العابدین وخاندان پرپر امام‌حسین رو‌آوردن اینارو ‌داخل یه خرابه ای جا دادن كه دیواراش سست بود .
بعد میدونی چیکار کردن ؟ اهل بیت صدا زدن"فقال بَعضُهُم بَعض "بعضیشون به بعضی دیگه میگفتن: "إنَّما جُعِلنا فی هذا البیت لِیَقَعَ عَلَینا فَیَقتُلُهُم"اینامارو ‌تو این خرابه جا دادن که این دیواراش رو سَرِ ما خراب بشه ..‌.

بابامن‌گناهی نکرده بودم من فقط دلم برات تنگ شده بود، من فقط صدات کردم همین من‌کار بدی نکردم ، دخترای شام هرچی به من دشنام دادن بدی نکردم، هرکی اومد‌جلوی ما نون پرت کرد ما به روی خودمون‌نیاوردیم، رو سرمون آتیش ریختن، سنگ زدن مارو، ما به روی خودمون نیاوردیم، ما گناهی نکردیم...
یه وقت بهانه بابا رو‌گرفت، اون‌ ملعون‌گفت چه خبره؟! گفتن یه دختر خردسال یاد باباش افتاده، گفت: کاری نداره سرِ باباشو براش ببرید، سربابارو  آوردن مقابلش گذاشتن، پارچه ی طبق رو کنار زد... متحیر  به این سر نگاه میکرد صدا زد: "هذا رأس مَن؟" این سرِ کیه؟گفتن: " هذا  رَأسُ أبیك، فَرَفَعَتهُ مِنَ الطَّشتِ حاضِنَةً لَه "سر رو آروم بلند کرد
 نیمه شب چی برا این بچه آوُردن، دستاش کوچیکِ میلرزه، غذا نخورده، همش مواظبِ این سر از بین این دستا نیفته ..سر رو به سینه چسبانید" يا أبتاه ! مَن ذا الذي خضّبك بدمائك؟مَن ذا الذي قطع وريدك؟ "بابا کی رگ های گردنت رو ‌برید؟ "مَن ذا الذي أيتَمني عَلى صغر سنّي ؟"بابا چه‌کسی تو این بچگی منو یتیم‌کرد ؟ "يا أبتاه ! مَن بقي بعدك نرجوه ؟"بابا بعد از تو ما به چه کسی امید ببندیم ؟
تا سر باباش رو دید نگفت چی به سرمن اومده، نگفت منو‌کجاها بردن، نگفت حال منو‌ ببین، نگفت ‌من سه سالمه پهلوم‌شکسته،گفت بابا چه‌کسی این کار رو با تو ‌کرد؟! اون یزید ملعون رو رسواکرد...
 دوسه‌جمله هم راجع به دیگران‌گفت راجع به خودش نگفت،گفت :"یا أبتاه! مَن لِلنِّساء الحاسرات"  این زنها چه کسی رو‌دارن ؟!زنهای بی پناه... " يا أبتاهُ، منْ لِلْأَرامِلِ المسْبيّات"بعد گفت:" يا أبَتاهُ، مَنْ لِلْيتيمة حَتّي تَكْبُر؟"دختر یتیم اگه بخواد بزرگ بشه چی میشه؟ "ثمّ إنّها وضعت فمها على فمِهِ الشّريف" لبهارو به لبهای اباعبدالله الحسین گذاشت "فلمّا حَرّكوها , فَإذا بها قد فارَقت روحَها الدُنيا" یه وقت دیدن رقیه جان داده، ای حسین...

.