نمایش جزئیات
قسمت پایانی روضه حضرت رقیه سلام الله علیها شب سوم محرم۱۴۰۱ سیدمهدی میرداماد
گِله ای نیست؛ گِله،حوصله هممیخواهد
من دلم تنگ شده؛ بوسه دلم میخواهد
*یه ساعت وقت داشته باشم فقط می بوسمت، اینقدر منتظر بودم تو بیای ..از اینجا به بعد دیگه این بچه قرارش از دست رفت، شب آخر بنارو گذاشت به گریه کردن، یه جوری گریه کرد شهر رو ریخت به هم، یهجوری گریه کرد صداش رسید به اون ملعون، از خواب نحسش بیدارشد، گفت: چیه این صدا،مال کیه؟ از کجاست؟ گفتن: از خرابه میاد، گفت: کی داره اینجور گریه میکنه؟ مگه اینها هنوز نفس دارن؟! مگه جون دارن گریهکنن؟ گفتن: آری، حسین یه دختر کوچیکداره این بچه تا باباش رو نبینه آروم نمیشه، باباش رو میخواد...
علامه مجلسی اینجارو نقل کرده میگه نانجیب صدازد: "اِرفَعُوا رَأسَ أَبِیهَا وَاَطرَحُوا إِلَیهَا"......سرباباش رو بندازید جلوش، یه کاری کنید صداش دیگه بند بیاد، زینب فهمید چه خبره، دید جلو در شلوغ شد.. مرحوم ربانی خلخالی در کتاب ستاره درخشان شام مینویسه، میگه: تا دید دارن سر رو میارن عمه ی سادات بلند شد، اُم کلثوم بلند شد، رباب بلند شد، زنا جلو در خرابه ایستادن، نیارید سر رو ،ما آرومش میکنیم.
چیکار کردن ؟یکی رو با لگد زدن،یکی رو با تازیانه زدن، ریختن تو خرابه مثل مدینه که ریختن تو خونه ی مادر ما، همه رو زدن سر رو گذاشتن جلو این بچه...
این سؤال رقیه که گفت: "ما هذا الرأس ؟"مثل عمه اش زینب بود، مثل اون سؤال توی قتلگاه بود، که آیا توحسینمنی ؟ این سؤال از رو نشناختن نبود، میدونی چرا گفت این سر کیه؟ با تعجب گفت: گفت تو بابای رقیه ای؟ مگه چند روز من ندیدمت؟ بیست و پنج روزه ندیدمت، چیکار کردن باهات؟حسین .....
سر رو بغل کرد، آروم سر رو آورد بالا، آروم دست میکشید، حالا لحنش عوض شد ...*
چند وقت است که شانه نزدی بر مویم
بغلم کن ولی آهسته؛ کمی پهلویم
خورده شلّاق روی بال و پرم
چیزی نیست لگد شمر، شکسته کمرم
پای چشمم، گُلِ زخم است؛ فدای سر تو
دخترت می رود از دست؛ فدای سر تو
*سر رو أوُرد بالا، دست کشید، آدمی که نمی بینه یا کم می بینه دست میکشه، با حس لامسه خیلی چیزا رو میفهمه، تا دست کشید، گفت:*
مهربانم! تو چرا پاره شده لبهایت؟
چقدر خاکی و خونی است سر زیبایت
راهی تشت شدی از سر نی؛ میدانم
گریه کردی وسط مجلس می؛ میدانم
بیحیا، جام به دست آمد و من میدیدم
چوبدستی به لبت میزد و من میدیدم
عمّهجان بود مراقب؛ سر ما پایین بود
ولی آن مرد نگاهش چقدر سنگین بود
خواهرم، نه دلم آشفته بماندبهتر
داغ ناموس تو، ناگفته بماند بهتر
*دیگه طاقت نیاورد، دست کشید رو لب ها ،دست کشید رومحاسن، دید پُر خاکِ ،پُر خونِ...
من از شما سؤال میکنم بعد از لب و بعد از محاسن چیه؟محاسن رو زد کنار انگشتاش روگذاشت روی رگهای بریده، دید رگ ها از هم جدا جدا شده...
اونجا چیکار کرد ؟ می دونست باباش بالاسَرِ داداش اکبرش چیکار کرده، شنیده بود از عمه اش، شاید شنیده بود از خواهراش، باباش وقتی رسید بالا سر اکبر، سر رو به زانو گذاشت آرومنشد، رقیه هم سر بابارو روی زانو گذاشت آروم نشد، بابا سر علی اکبر رو به سینه چسبوند آرومنشد، رقیه هم سر بابا رو به سینه چسبوند، آروم نشد...
شنیده بود باباش صورت به صورت داداشش گذاشته " وَ وَضَعَ خَدَّهُ عَلَى خَدِّه "رقیه هم همین کار رو کرد، صورت روی صورت بابا گذاشت ،لباش رو روی لبهای بابا گذاشت...
کنار بدن علی اکبر همه گفتن:حسین جان داد، تا زینب رسید، زینب حسین رو برگردوند، اگه خواهرش نبود بابا و پسر کنار هم رفته بودن... زینب دست گذاشت رو شونه ی حسین، حسین رو زنده کرد، اما تو خرابه زینب دیر رسید، تا اومد بچه رو برداره، دید سر یه طرف، رقیه هم یه طرف، همه بگید حسین .....*
.
برچسب ها
- سید مهدی میرداماد
- شعر مذهبي
- دانلود روضه
- روضه جانسوز
- روضه و توسل
- گريز روضه
- گريز مداحي
- متن روضه با صوت
- متن روضه شب سوم محرم
- متن روضه شهادت حضرت رقيه
- متن روضه شهادت سه ساله اباعبدالله الحسين
- متن شعر مداحي حضرت رقيه
- شعر روضه شهادت حضرت رقيه
- متن روضه براي حضرت رقيه
- متن روضه شب 3 محرم
- شب حضرت رقیه
- شب سوم محرم
- آموزش مداحي
- دانلود مداحي
- متن روضه های سید مهدی میرداماد
- شب سوم محرم1401
- محرم1401 سید مهدی میرداماد
- شب 3محرم1401 سید مهدی میرداماد
- شب سوم1400 سید مهدی میرداماد
- سید مهدی میرداماد محرم1401
- متن شعر روضه حضرت رقیه سید مهدی میرداماد
- دانلود روضه حضرت رقیه 1401 سید مهدی میرداماد
- دانلود مداحی1401 سید مهدی میرداماد