نمایش جزئیات
مدح خوانی میلاد حضرت محمد مصطفی صلوات الله علیه حاج حنیف طاهری
سر سلسله ی سلاله ی پاکی
معنای لَمّا خَلَقتُ اَفلاکی
ای نفس نفیس مرتضی احمد
تفسیر شریف و الضحی احمد
ای خاتم حلقه ی رسالت تو
وی هادی خلق از ضلالت تو
ما ینطق جز به وحی گفتارت
وحی است تمام فعل و رفتارت
ای بغض تو کفر و حُبِّ تو ایمان
اِبنِ عَمّ هَلْ أَتَى عَلَى الْإِنسَان
ای نوکر آستان تو جبریِل
وی بنده و سائل تو میکائیل
ای فاطمه را پدر ابوالزهرا
طوبی لِمَن آمَنَ بکُم طوبی
هم جد امام مجتبی هستی
هم جد شهید کربلا هستی
ممدوح تمام آیه هاخویت
افتاده دلم به دام گیسویت
والنور قسم به آن تجلایت
والیل قسم به چشم بینایت
مقبول به نعمت شفاعت تو
فرمانده ی واجب الاطاعت تو
تو عقل نخست و قاسم الارزاق
تو آینه ی مکارم الاخلاق
فرمود خدا لِاَمرک از بهرت
در خشم رود خدا به یک قهرت
موسی است کلیم طور چشمانت
عیسی است مقیم خوان احسانت
آدم شده مُلتجی به اَسمایت
فخریه عالم است زهرایت
شیرازه ی کائنات در دستت
سرتاسر ممکنات سرمستت
ای جایگهت مقام واعدنا
وی نقش نگین گنبد مینا
ای روح قدس میان دستانت
صد یوسف مصر عبد دربانت
وی مظهر آیه ی الم نشرح
وی مستمع نوای قدافلح
ادراک ز درک تو فرو ماند
افلاک مقام تو نمیداند
ای شاهد بر تمام امت ها
ای اصل و فروع و عین رحمت ها
عُمری اگرم به معصیت طی شد
نومید دلم به رحمت طی شد
سوگند که در قیامت کبری
مارا نبری ز یاد یا طاها
آنجا که یَفِرُّ مِن اَخی آید
دستان تو عِقدِ کار بگشاید
وآنگه که جبال سُیِّرت گردد
وآندم که بحار سُجَّرت گردد
گر شام سیاه از اَثم ها آید
یک صبح اذا تنفس آید
تو صبح امید شب نشینانی
فعالَ لِما یرید یزدانی
نی قالی و کافر و بد اندیشم
چون پیرو حق و حیدری کیشم
تو شهر علوم و حیدرت چون در
حیدر چو تو و تو پابه سر حیدر
ما غیر تو و علی نمیدانیم
جز مدح علی علی نمیخوانیم
ذکر تو به لب سینجلی گوییم
پیوسته محمد و علی گوییم
شد به دوش احمد آن رشک مَلَک
چون دعای مستجابی بر فلک
از فراز کعبه بت ها در فکن
جمله اندر پای پیغمبر فکن
چون زعرش دوش احمد باز گشت
بر دل پاک علی این راز گشت
از ادب کاری که کردم دور بود
پای من کتف رسول الله سود
گفت با وی سرو گلزار صفا
کی خدارا دست و پشت مصطفی
در شب معراج چون بالا شدم
تا به خلوتگاه اَو اَدنی شدم
از شکوه بارگاه کبریا
در تزلزل بودم از سرتا به پا
شوق وصل دوست بر جانم فتاد
رعشه ای بر جان و ارکانم فتاد
دستی آمد دوش هوشم را سپرد
وحشت آن حال را از من ببرد
لذتی کان شب از آن دستم نمود
وز شراب دوستی مستم نمود
سالها اندر پی اش بشتافتم
در کف پای تو اکنون یافتم
نیست خالی از تو جایی یا علی
کفر اگر نبود خدایی یا علی
.