نمایش جزئیات

قسمت اول/روضه حضرت زهرا سلام الله علیها حاج مهدی رسولی

قسمت اول/روضه حضرت زهرا سلام الله علیها حاج مهدی رسولی

"أَللَّهُمَّ صَلِّ وَسَلِّمْ وَ زِدْ وَبارِكْ عَلَى السَّيِّدَةِ الْجَليلَةِ الْجَميلَة، ذاتِ الْأَحْزانِ الطَّويلَةِ فِي الْمُدَّةِ الْقَليلَة
اَلْمَجْهُولَةِ قَدْراً ، وَالْمَخْفِيَّةِ قَبْراً، ، فاطِمَةَ التَّقِيَّةِ الزَّهْراءِ عَلَيْهَا السَّلام" 

من بحر نهفته در سبویم
فریاد شکسته در گلویم

  خورشید در آبگینه دارم
صد قلزم خون به سینه دارم 

 یک جرم صغیر و یک جهان داد
یک حنجره و هزار فریاد

 چون قطرۀ متصل به دریا
یکباره نهاده دل به دریا

بحری شده ام تمام گوهر
در مدح و ثنای کُفوِ حیدر

 آن مامِ پدرِ تمامِ خِلقت
ركنِ دگري امامِ خِلقت

 آن شمسۀ عالمِ هدایت
پیوند رسالت و ولایت

 لبخند نماز بر لب اوست
صد لیلۀ قدر، هر شب اوست

 وقتی به نماز بست قامت
کردند فرشتگان قیامت

 دیدند خدای بی نیازش
فخریّه نموده بر نمازش

 او کیست که محور رسالت
با آن همه عزت و جلالت

 چون روح به بر بگیرد او را
گوید پدرت فدات زهرا

عالم همه بر درش فقیرند
مسکین و یتیم یا اسیرند

 او لنگر یازده سفینه است
او محور عرش در مدینه است

با این همه داشت دستش آماس
چرخاند زبس به خانه دستاس

 چون ذات خدای خود یگانه
با فضّه شریکِ کارِ خانه

 ای روح لطیف جاودانی
ای جان و تن تو آسمانی

 مرآت خدا تمام احمد
شایستۀ احترام احمد

نه ساله عروس بیتِ حیدر
آوُرده بر او دو مه دو اختر
 مُلک و مَلکوت سائل تو
ما را نرسد فضائل تو

 ما را نرسد ثنات، زهرا
خورشید کجا و مورِ صحرا

 تو بهر علی قیام کردی
خود را سپرِ امام کردی

 بالله قسم ای رسول را اُم
عالم شده در مزار تو گم

بالله، به بهشت، ناز داری
تو کی به فدک نیاز داری

 دردا که تو را به خانه کشتند
با ضربت تازیانه کشتند

 خاکم به دهن، زضرب سیلی
خورشید مدینه گشت نیلی

 تا چند کنایه و اشاره
والله شکست گوشواره

 فریاد که پاره شد گلویم
بگذار همان به پرده گویم

شاعر حاج غلامرضا سازگار
.

روح از تنش پر زد و رفت
بر جانِ علي شرر زد و رفت

 مولا چو رسید در کنارش
تا دید به چشم اشکبارش

که فاطمه با قد خمیده
چادر به روی سرش کشیده

 آرام كمي نگاش کرد مولا
آهسته صداش کرد مولا

*فاطمه! دختر عمو!....*

 حس کرد که قدرتی ندارد
چون فاطمه حرکتی ندارد

انگار فَلَک ز حرکت افتاد
مولای سخن به لکنت افتاد

بگذار بگویمت به فریاد
چون طفل، علی به گریه افتاد

کِای دختر خاتم رسولان
من با تواَم ای رسول را جان

ای مادر زینبین! برگرد
بی تو چه کند حسین؟‌ برگرد

.