نمایش جزئیات

قسمت پایانی/روضه حضرت زهرا سلام الله علیها حاج مهدی رسولی

قسمت پایانی/روضه حضرت زهرا سلام الله علیها حاج مهدی رسولی

ای مادر زینبین! برگرد
بی تو چه کند حسین؟‌ برگرد

صِدام ميلرزه، تكون بده دستتو
دست و پام ميلرزه

 ببين تنِ تمومِ بچه هام ميلرزه
صِدام ميلرزه

 پَرِت شكسته
مگه چه جوري زدنت سرت شكسته

 قرار بود كه عُمري قرارم باشي
كه بيقرارِ همو غمگسارم باشي

 مي بارم مثه آسمون برات
ميكُشي منو با اشكِ بي صدات

عليِ نشسته بالاي سرت، كَلِّميني
بگو تو كوچه چي اومد سرت، كَلِّميني

 شباي فاطميه از غربتت
صورتم كبودِ مثلِ صورتت

 *تو خونه ي علي هر كي يه گوشه اي زانو بغل گرفته، صداي ضجه ها و ناله ها بلندِ: واي مادرم... :"أَمَّن يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَيَكْشِفُ السُّوء" مادرم بِره ما بيچاره ميشيم، خدايا! به غربتِ بابام رحم كن... اما يكي يه جور ديگه حرف ميزنه...*

 نشد تو كوچه دستشو بگيرم
شدتِ ضربه اش رو بگيرم

 * شبِ آخرِ، وصيت هاش رو ميكنه: علي جانم! بگو بچه هام رو از خونه بيرون ببرن، دست زينب و اُم كلثوم رو فضه گرفته، بچه ها بريم بيرون، حسن و حسين از حجره رفتن بيرون، صدا زد: پسر عمو! بشين كار دارم باهات... علي نشست، سر رو گذاشت تو بغلِ علي، جانم خانوم! چي ميخواي بگي؟ يه چي گفت، بندِ دلِ علي پاره شد، يه نگاه به صورت علي كرد گفت: علي جان! ديگه دارم ميميرم، اما علي!... "یا اَبَالحَسَن! اِبْکِنِی وَ ابْکِ لِلْیَتَامَی وَ لَا تَنْسَ قَتِیلَ بِطَفِّ الْعِرَاق‌ "...*

 قتلگاهت نگو كه غوغا بود
سَرِ پيراهنِ تو دعوا بود

كاش مادر نبود در گودال
از بدِ روزگار اما بود

 هر چه ميخواهي تو با جانم بكن
مادرم اينجاست عُريانم نكن

 همه بلند صدا بزنن: حسين!...

.