نمایش جزئیات

روضه حضرت زهرا سلام الله علیها سیدمهدی حسینی

روضه حضرت زهرا سلام الله علیها سیدمهدی حسینی

"اَللّهُمَّ صَلِّ عَلَی فَاطِمَةَ و اَبِیهَا وَ بَعلِهَا وَ بَنِیهَا وَ السِّرِّ المُستَودَعِ فِیهَا بِعَدَدِ مَا اَحاطَ بِهِ عِلمُک"
 
اگرچه کاهم از آتش اِبا نخواهم کرد
نمازِ سوختنم را قضا نخواهم کرد

بدون مِهر تو خورشید را نمی خواهم
بدون يادِ تو حتی دعا نخواهم کرد
 
به کیمیاگری چشم فضه ات سوگند
که غیر خاک تو را توتیا نخواهم کرد
 
* از عالمي پرسيد: مقدس تر از خاكِ كربلايِ سيدالشهدا هم داريم؟ گفت: آره... تعجب كرد، مگه ميشه مقدس تر از تربتِ سيدالشهدا هم باشه؟ آره، خاكِ چادرِ مادرمون فاطمه...
آي رفقا! چه جوري بگيم: مادرِ ما فاطمه رو زدن، بايد مراعات كنيم، نبايد بي خودي روضه ي بي بي رو بخونيم، نبايد گوشمون به روضه هاي بي بي عادت كنه...*
 
در آن مَقام که مادر گریزد از فرزند
بگو که نوکر خود را رها نخواهم کرد
 
بگو چكار كنم تا صدا زَني پسرم؟
كه من به نوكريت اكتفا نخواهم
 
تو مادرِ مَني و صاحبِ اختيارِ مَني
مَني كه غيرِ شما را صدا نخواهم كرد
 
مَني كه كُشته ي عشقِ حسينِ تو هستم
به جز رضايِ تو را خون بها نخواهم كرد
 
* "امام جعفر صادق عليه السلام مي فرمايند: ما به اسمِ مادرمون فاطمه متوسل ميشم..."

ما هر كجاي عالم باشيم اگه امامي رو صدا بزنيم، بگيم: ياعلي! بگيم: يا اباعبدالله! يا صاحب الزمان! خودشون مستقيماً جوابِ مارو ميدن، فقط يه اسمِ تو اين عالمِ وقتي صدا ميزني جور ديگه جواب ميشنوي، وقتي صدا ميزني: يا فاطمةالزهرا! همه ي بچه هاش جمع ميشن، ميگن: با مادرِ ما چيكار داري؟
 
لذا تو روضه ي مادر كه مي شينيد دستِ كم نگيريد، با همه ي يقينت بشين تو روضه... امام صادق مي فرمايند: در مصيبت مادرِ ما بلند بلند گريه كنيد، براي مصيبت مادرِ ما، صداهاتون رو توي سينه نگه نداريد، نفس هاتون رو حبس نكنيد، شما نبوديد مدينه، بچه هاي زهرا اين آستين هاشون رو توي دهان گذاشته بودن كه صدا ناله ها شون بلند نشه...
همه ي بچه هاش يه طرف امام مجتبي يه جوري گريه مي كرد بندِ دلِ اميرالمؤمنين پاره ميشد...
ميگن: مراقب باشيد بچه هاي كوچيكِ شما صحنه ي دعوا نبينن، به خصوص مراقب باشيد اگه حادثه اي رو هم قرارِ ببينن، حادثه اي نباشه كه براي پدر و مادر باشه، حادثه برا خونواده نباشه، بچه اگر صحنه اي ناگوار كه برا خونواده اتفاق بيوفته رو اگه جايي هم نگه اما توي خواب تحويل ميده، لذا امامِ مجتبي يهو شبا از خواب مي پريد، حسين و زينب كه توي كوچه باهاش نبودن، زير لب هي ميگفت: جلو نيا...

دختر طلحه ميگه: با زن هاي مدينه جمع شديم بريم خونه ي دختر پيغمبر، نگرانِ حالِ فاطمه سلام الله عليها بوديم، ميگه: تا به حال توي عُمرم اينجوري فاطمه رو نديده بودم، يه نگاه كردم ديدم يه پارچه اي روي زمين افتاده، پارچه رو كنار زدم ديدم بدنِ نحيفِ خانومِ، با يه وضعي نفس ميكِشيد، با صدايِ بريده بريده حرف ميزد، گريه مي كرد، ميگفت: آي زنها! من از مردان شما ناراضي ام تا قيامت...
همين جور كه حرف ميزد خانوم به نفس نفس افتاد...آي بميرم برات مادر! هر نفسي كه ميكِشيدي، فضه ميگفت: خانوم! اجازه بده لباست رو عوض كنم...
نفس نفس زدنِ مادرِ ما مدينه كجا، نفس نفسِ زدنِ دخترش گودال كجا، ديد نيزه ها بالا و پايين ميره...*
 
به فداي نفس نفس زدنت
با عصا مي زدن بر بدنت
يوسفِ من كجاست پيروهنت؟
 
از سرشون زياد بودي
 كَمِت كردن، كَمِت كردن
 
بعد سه روز دهاتي ها
جَمِت كردن، جَمِت كردن
 
*ديدن بدن پاشيده است، گفتن: بذاريد كارِ زينب رو راحت كنيم...*
 
 با نيزه توي مقتل مُحكت كردن
كَمِت كردن، كَمِت كردن

.