نمایش جزئیات

روضه حضرت زهرا سلام الله علیها سیدمهدی میرداماد

روضه حضرت زهرا سلام الله علیها سیدمهدی میرداماد

"اَلسَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الصِّدِّيقَةُ الشَّهِيدَة،اَلْحَوْراءُ الْإِنْسِيَّة،اَلرَّضِيَّةُ الْمَرْضِيَّة، اَلتَّقِيَّةُ النَّقِيَّة، اَلْفاضِلَةُ الزَّكِيَّة، اَلْمُحَدَّثَةُ الْعَلِيمَة،اَلْمُضْطَهَدَةُ الْمَقْهُورَة..."
 
منصوره و راضیّه و مرضیّه و زهرا
معصومه و نوریّه و صدّیقۀ کبری
 
حنّانه و هانیّه و ریحانه و کوثر
اِنسیّه و حوریّه و اِنسیّۀ حَورا
 
*مادر! فداي تك تك اساميِ تو بشم، چه جوري صدات بزنم؟ با هر اسمي با هر عنواني، هر چي بگم، آخرش دلم ميخواد بگم: مادر!...*
 
حنّانه و هانیّه و ریحانه و کوثر
اِنسیّه و حوریّه و اِنسیّۀ حَورا
 
این‌ها همگی فاطمه هستند ولی نیست
محبوبیت فاطمه محدود به این‌ها
 
مادر که نه! بالاتر از اُمُّ الحَسنِین است
دختر که نه! بالاتر از آن، اُم اَبیها
 
فردوس برین، باغ بهشت است به صورت
فردوس برین خانۀ زهراست به معنا
 
پیچیده در آن عطر بِه و یاس و گُلِ سرخ
بیرون زده از پنجره‌اش شاخۀ طوبی
 
*كجا ميتوني همچين خونه اي پيدا كني؟ خانه اي كه پيغمبر تمام قد بايسته مقابلِ اين در و ادب كنه، بگه:" السَّلامُ عَلَيْكُمْ يا أهلَ بَيْتِ النُّبُوَّة" كجا ميتوني همچين خونه اي پيدا كني؟ كه جبرائيل و عزرائيل و ميكائيل ميخوان بيان داخل بايد اجازه بگيرن...*
 
پیچیده در آن عطر بِه و یاس و گُلِ سرخ
بیرون زده از پنجره‌اش شاخۀ طوبی
 
*البته اين روزا ديگه توي اين خونه بويِ اين عطرها نميآد، فقط بوي دود و آتش ميآد، فقط بوي غربت و تنهايي علي ميآد، خونه ي بي فاطمه خونه نيست، زندانِ برا علي، خونه ي بي مادر خونه نيست، ماتمكده است...*
 
روزی که بخندد همۀ شهر بهاری‌ست
آن شب که بگرید، شبِ عالم شب یلدا
 
 شاعر محمدحسين ملكيان
 
*اين روزاي آخري علي آرزو داشت زهرا يه بار بخنده، زينب آرزو داشت يه بار ديگه مادر بخنده...خدا نكنه مادري تو خونه گريه كنه؛ خدا نكنه مادري تو خونه دلش بشكنه، ديگه اون شب شبِ يلداست، صبح نميشه... مادر كه نباشه همه چيز متلاشي ميشه، قربون اون مادري برم كه جوان رفت، چهارتا بچه قد و نيم قد رو گذاشت برا علي و رفت...هيچ كسي مثل علي نميتونه برا ما روضه بخونه، امام سجاد وقتي ميخواد خودش رو توي شام معرفي كنه اينجوري معرفي ميكنه: "اَنَا اَصبَرُ الصّابرين" من پسر كسي هستم كه توي صبر سرآمدِ همه است، يعني براي صبر يه قله در نظر بگير، علي رويِ قله است... يه موقعي يه نفر تواني نداره، چاره اي نداره، مجبورِ صبر كنه، يه موقع يه نفرعلي است، اسداللهِ الغالبِ، قهرمانِ بدر و خيبر و اُحدِ، يه ضربه ي شمشير علي بالاتر از عبادتِ جن و انسِ، ميتونه با ذوالفقارش دودمانشون رو به باد بده، اما مأمورِ كه صبر كنه، اواخرِ عُمر پيغمبر، پيغمبر فرمود: خونه رو خالي كنيد، با علي كار دارم، سلمان ميگه: علي رو صدا كرد، شروع كرد دستِ علي رو فشاردادن، عهد ميگرفت از علي، هر چي پيغمبر ميگفت، علي ميگفت: چشم، صبر ميكنم، حقِ تو رو غصب ميكنن، چشم صبر ميكنم، حكومت رو ازت ميگيرن، چشم صبر ميكنم، يه مرتبه سلمان ميگه: پيغمبر يه جمله اي گفت، يه مرتبه ديدم علي با صورت خورد زمين، صورتش برافروخته شد، چي گفت: پيغمبر؟ اونايي كه ناله دارن، علي جان! بايد با چشمات ببيني فاطمه ات رو توي كوچه هاي مدينه ميزنن، بايد ببيني قنفذ يه طرف، مغيره يه طرف...
حالا ميخوام از زبانِ علي روضه بخونم:*
 
تو اُفتادی ز پا اما، علی رو، رو به راه کردی 
دیدی آخر تو این خونه، پایِ تابوتُ وا کردی 
 
باورم نميشد بعد از نُه سال تابوت بياد تويِ خونه ي علي..

 

چشای من پر از اشکِ، که تو چشماتو مي بندي 
حالا حسرت به دل موندم، واسم يك بار ميخندي؟
 
حالا اون که شبش تارِ ، منم زهرا ..
حالا اونی که دست به دیوارِ ، منم زهرا ..
 
*ببين با قهرمان خيبر چه كردي، هر كي من رو ميبينه ميگه: اين عَليِّ؟ چرا دست به ديوار ميگيره راه ميره، چه بلايي سر علي اومده؟...  داغِ تو زمينم زد...*
 
مگه از یادِ من میره، به سنگ غم محک خوردی 
حلالم کن سَرِ من از، کَس و ناکس کتک خوردی
 
*تو جات توي كوچه ها نبود، تو جات وسط نامحرما نبود، تو كجا مغيره كجا؟ تو كجا قنفذ كجا؟ تو كجا آتيش كجا؟...*
 
شيارِ دَر گرفت آتيش، به پهلوت شرار افتاد
طناب از دستِ من باز شد، ولي دستت زكار افتاد
 
* چيزي از بي بي باقي نمونده بود"صَارَت كَالْخَيَال" عينِ شَبَه شده بود، اميرالمؤمنين سه تا جمله داره توي نهج الابلاغه كه به پيغمبر گفت، جمله ي اول: " قَدِ اسْتُرْجِعَتِ الْوَدِيعَة" شبِ آخر گفت: يا رسول الله! امانتت رو برگردوندم، اما امانتت سالم نيست، آزرده است، خجالت كشيدم از تو، شرمنده ام اين رسمِ امانت داري نبود، جمله ي بعد: "وَ أُخِذَتِ الرَّهِينَة" يا رسول الله! ازم گرفتن زهرا رو... اما سومين جمله اش:"وَ اخْتُلِسَتِ‏ الزَّهْرَاء" چه جوري اينو معني كنم؟ يا رسول الله! فاطمه ات رو از من رُبودن... ذره ذره اش رو آب كردن، يه كاري كردن شبِ آخر وقتي ميخواست توي قبر بذاره زهراش رو، خودش يك نفري زهرا رو تشييع كرد...
يه تابوت رو ابوذر و سلمان و عمار بردن بيرون، يه تابوت رو هم علي تنهايي، كجاي عالم ديديد يه نفري يه كي رو تشييع كنن؟ تو مدينه علي تنهايي فاطمه رو تشييع كرد... بريم كربلا، من يه تشييع يه نفري ديگه هم سراغ دارم كربلا، كجا؟ اون ساعتي كه حسين قنداقه ي بچه اش رو زيرِ عبا گذاشت، خودش يه نفري علي اصغر رو تشييع كرد، به عزت و شرفِ لااله الا الله... اي حسين...
دو تا فرق داشت مدينه و كربلا، مدينه علي، زهرا رو تشييع كرد، رسيد قبر آماده بود، بدن رو داخلِ قبر گذاشت، اما كربلا ابي عبدالله خودش نشست با دستِ خودش برا بچه اش قبري كند، اما يه فرق ديگه اي كه داشت اين بود: مدينه وقتي علي بدنِ زهرا رو برداشت، ديگه زهرا روح تو بدنش نبود، جوني نداشت، بدن كفن شده بود و تمام، اما ابي عبدالله هي ميرفت بر ميگشت، هي دو قدم مي رفت بر ميگشت، چرا؟ بعضي ها ميگن: هي دو قدم ميرفت بچه دست و پا ميزد، اي حسين!

.