نمایش جزئیات

سینه زنی حضرت زهرا سلام الله علیها کربلایی محمدجواد احمدی

سینه زنی حضرت زهرا سلام الله علیها کربلایی محمدجواد احمدی

تو عزا بودم 
به خدا من دل نگرونِ مرتضی بودم

بی هوا خوردم 
اولین سیلی رو من از شعله ها خوردم

آسمون نمی بارید، کوچه ها پر از مه شد
پیش من غرورِ حسن، زیر دست و پا له شد

شعله پا شد از جا و دست به چادرم انداخت
بی حیا طنابش رو، دست شوهرم انداخت

پَره معجرم سوخت، همه پیکرم سوخت
الهی که خیر نبینن، دلِ شوهرم سوخت

شعله ور بودم 
میدونستن بی معرفتا پشت در بودم

در خطر بودم 
چل تا مردِ بی حیا و یک نفر بودم

خونمو توی شهرم، رو سرم خراب کردن
من رشید بودم اما، پیکرم رو آب کردن

شوهرم رو بردند وخونه ام و‌ بهم ریختن 
بالم و‌ شکستند و لونه ام و بهم ریختن 

چشام هی می باره، تمومی نداره
چش رو هم میذارم اگه غمِ مُحسنم بذاره

بالمو بستم
دو سه ماهی میشه که دیگه از هم خستم

سینه پر درده 
نفس از سینه میره و برنمیگرده

زینبم که بیداره، توی تب که میسوزم
پیرهن حسین و با، آه و گریه میدوزم

میبینم غروبی که، زینبم  پریشانه
پیرهن حسینم نیست، روی خاکا عریانه

دیده هام یه دریاست، فکر روز فرداست
کاش نباشم اون لحظه که تنش زیر سُم اسباست

.