نمایش جزئیات

روضه حضرت زهرا سلام الله علیها سید رضا نریمانی

روضه حضرت زهرا سلام الله علیها سید رضا نریمانی

"السَّلامُ عَلَيْكُمْ يا أهلَ بَيْتِ النُّبُوَّة" 
 
دردی که گلستانِ مرا ریخته بر هم 
آسایش دورانِ مرا ریخته بر هم 
  
هجرانِ رخِ یوسفِ زهراست که این طور 
آبادیِ کنعانِ مرا ریخته برهم 
  
بیچارگی و درد فراقی که چشیدم 
یک عُمر، گریبان مرا ریخته برهم 
  
دلگرمی من چشم ترم بود، گناهم 
دلگرمی چشمان مرا ریخته بر هم 
  
خسته شدم از این همه تاریکی نَفسَم 
آن قدر که بنیانِ مرا ریخته بر هم 
  
مدیونِ گُلِ فاطمه هستيم که دعایش 
پرونده ي عصیان مرا ریخته بر هم 
  
داغِ غمِ جانسوزِ علی و غم زهرا 
آرامش مژگانِ مرا ریخته بر هم 
 
*از موقعي كه شنيدم چه جوري تو كوچه ها كتكت زدن، از موقعي كه شنيدم جلو بچه هات زدنت، از موقعي كه شنيدم جلو علي زدنت نميتونم ساكت باشم...* 
  
فرمود علی: فاطمه جان! حوریه ی من 
اوضاع تو اَرکانِ مرا ریخته بر هم 
  
مُبهم شدنت، جانِ علی بیشتر از قبل 
احوالِ پریشانِ مرا ریخته برهم 
  
لعنت به کسی که وسطِ کوچه تو را زد 
نامرد، چه قرآن مرا ریخته بر هم 
  
#شاعر محمد جواد شیرازی 
 
كارِ دنيا را ببين، مردِ فرار از جنگ ها 
هي رجز ميخواند و كرار بايد بشنود 
─── 
دختري كه لقبِ اُمِّ ابيها دارد 
پدرش بوسه به دستش بزند جا دارد 
─── 
خدا کند که کسی بی هوا زمین نخورد 
 به ضرب پا وسط شعله ها زمین نخورد 
───
 چند روزي است سرم روي تنم مي افتد 
دست من نيست كه گاهي بدنم مي افتد 
 
گاهي اوقات كه راه نفسم مي گيرد 
چند تا لكّه روي پيرهنم مي افتد 
 
بايد اين دستِ مرا خادمه بالا ببرد 
من كه بالا ببرم مطمئنم مي افتد 
 
دست من سر زده كافي ست تكانش بدهم 
مثل يك شاخه كنار بدنم مي افتد 
 
دست من نيست اگر دست به ديوار شدم 
من اگر تكيه به زينب بزنم مي افتد 
 
هر كه امروز ببيند گره ی مويم را 
ياد ديروز من و سوختنم مي افتد 
 
سر اين سفره محال است خجالت نكشم 
تا كه چشمم به دو چشم حسنم مي افتد 
  
#شاعر استاد علی اکبر لطیفیان 
 
*يه دردايي رو فقط امام حسن از مادرش مي دونست:..* 
 
تا اشارات نظر، نامه رسان من توست 
نشود فاشِ کسی آنچه میان من و توست 
───
قنفذ کمر بست به کمر شکستنم 
 می‌خواست پیش مغیره ادعا کنه 
 
 مغیره خواست که کم نیاره پیش اون 
با لگدی هم شده شر به ‌پا کنه 
 
 اون روز دنیا هستیمو از حسد گرفت 
وقتی دشمن از هرکسی مدد گرفت 
 
هرکس اومد فاطمه رو لگد زد  و 
هر كس مي رفت چادرشو لگد گرفت 
 
*مادر رسيد وسطِ كوچه ديد علي رو چهل نفر دارن مي برن، گرفت كمر بندِ مولا رو، بي بي به اذن خدا يه تكون داد كمر بند رو، چهل مرد نه، چهل نامردِ مبارزِ جنگي ريختن روي زمين، مغيره دادش در اومد: قنفذ آبرومون رفت يه كاري بكن... 
چرا اين نانجيبا تا كم ميآرن دست به شمشير ميشن؟ چرا اينا تا كم ميآرن تيرِ سه شعبه ميآرن....* 
 
من حسينم به سينه آذرم نزنيد 
نمك به زخمِ دلِ درد پرورم نزنيد 
 
در اين مدينه همين جا سَرِ مرا ببُريد 
ولي غلافِ تيغ به بازوي مادرم نزنيد 
 
* علي رو بُردن مسجد، كار تموم بود، ميگفتن: يا بيعت كن يا سرت رو مي بُريم، بي بي زهرا تا ديد شمشير بالاي سَرِ علي است، فرمود: اگه شمشير از سرِ علي بر نداريد عباي پيغمبر بر سر ميذارم، نفرينتون ميكنم... 
مي دونم دلتون رفت كربلا، كنارِ بدنِ اِرباً اِربايِ عليِ اكبر...* 
 
شدي شبيه اناري كه دانه دانه شده 
کمی به خاک و کمی دست باغبان مانده 
 
*كربلا هم زينب رسيد كنار حسينش، ديد داداشش بر بالين علي اكبرش داره جون ميده، داره با هق هق گريه ميگه:"وَلَدي!..." پاشو پسرم.... هر جوري بود حسين رو آروم كرد، وَاِلا حسين همون جا جون ميداد...* 
 
قدِ من خم شده تا خوش قد و بالا شده اي 
پدري دردِ سرش نيست كم از مادرها 
 
مادرت نيست اگر، مادرِ سقا هم نيست 
عمه ات هست به جايِ همه ي مادرها 
 
*ناله بزن: ياحسين!...*
.