نمایش جزئیات

مدح حضرت اباالفضل العباس علیه السلام به نفس کربلایی محمد حسین حدادیان

مدح حضرت اباالفضل العباس علیه السلام به نفس کربلایی محمد حسین حدادیان

آیا قلمی هست که روزی بتواند
تا مدح تو را بر خط دفتر بنشاند
اوصاف تو باید به جُنونم برساند
جا دارد اگر عالَمی از شوق بخواند
 
ای اهل حرم میر وعلمدار رسیده
سقای حسین سید و سالار رسیده
 
کافیست قدم رنجه کنی در دل پیکار
کافیست بگیری به کَفت تیغِ علی وار
دشمن شود از ضربه ی شمشیر تو بیزار
کی آینه‌ی تیغ تو گیرد رَد زنگار
 
ای معرکه مَغلوب تو و غُرِّش چشمت
بی جان شده جسم همه با تیغ دو چشمت
 
در وصف تو در کام گرفتیم زبان را
مشتاق تو دیدم تپش هر ضربان را
عشق تو برانگیخته ادیان جهان را
مَسحور خودش کرده دل ارمنیان را
 
چون آذریان امشب ، می خوانمت از جان
قربانون اولوم عباس جانیم سنه قربان
 
من قطره ی وامانده ی دریای وصالم
من سائل هر روز و گدای سَرِ سالم
نام تو به لب دارم و بهتر شده حالم
مشتاق زیارت شده ام بین خیالم
 
در حسرت تو دل به دلِ اشک سپردم
ماندم که چرا از غم هجر تو نَمردم
 
دست بر سينه رو به كرب و بلا
اَلسَّلامُ عَليك يا سَقا
 
قمر خانواده‌ی خورشيد
صدقه دارد اين قد و بالا
پسر چهارمِ امير حُنين
 دست بر سينه ی بَني الزهرا
 
چشم و ابروي تو سپاه حسين
"كاشِفُ الكَربِ سَيد الشُهدا"
سيزده ساله فاتح صِفين
 سومين بچه شيرِ ، شيرِ خدا
 
ارمني ها مُريد نام تواند 
شاهدم سفره هاي تاسوعا
نامِ تو هم رديف يا "فَتّاح"
چشمهايت "مُفَرِّجُ الغَمّاء"
 
تو كه هستي، حسين هم آخرشد
 پناهنده بر تو عاشورا
سايبانِ مُخَدّراتِ حرم
 پشت گرمی زينب كُبری
 
"أَعْطِني يا كَريم ، "أَنا سائل
 مُستَجيرٌ بِكَ ابوفاضِل"
دست گيرِ همه خدای ادب
 دست پرورده ی امير عرب
 
نسل در نسل خاک پای توايم
 به تو داديم دل نَسب به نَسب
می‌کند زنده ياد حيدر را
چين پيشانی ات به وقت غضب
 
اَسَدُالله كربلا ، عباس
 بِنِشين با وقار بر مركب
قد كشيدی همينكه بر روی اسب
 لشكر كوفيان كشيد عقب
 
می‌شود روضه را تجسم كرد
با كمی فكر ، روی اين مطلب
تا تو بودی سفر به خیر گذشت
 ای نگهبان خیمه‌ی زينب
 
تا تو بودی رباب اصغر داشت 
غرقِ بوسه سپيدی غَبغَب 
تا تو بودی رقيه معجر داشت
 روی دوش تو خواب بود هر شب
 
رفتي و بر غرورها برخورد
دست نامحرمان به معجر خورد
مقاوم ایستادم پا فشردم 
به دریا آبرو از آب بردم
زِ بس شرمنده بودم از لبِ تو
پیمبر آب داد اما نخوردم
 
رَحمَتُ اللّهِ واسِعه نظری
من حرم لازمم تو باخبری
 
"یا رَحمَتَ اللّهِ الواسِعَه ویا بابَ النَجاةِ الاُمه
صَل اللهُ عَلیک یا اباعبدالله"
 
*حر با اعوان و انصارش رسیدراه روبست بر ابی عبدالله، ابی‌عبدالله یک نگاه به قمر منیر بنی هاشم، یک نگاه به آقا علی اکبر دستور داد اینا از راه دور اومدن سر ظهره ،هم خودشونو سیراب کنید هم مرکباشونو. مَشک به دوش اباالفضل زد به دل این لشکر، علی اکبر هم از این طرف، امام حسین چند قدم جلو اومد یه نفره به نام ابوالجنوب جعفی یا معروف به ابو الحطوف میگن خود ابی‌عبدالله اومد بهش آب داد. دستشو گرفت از مرکب پیادش کرد، مرکبش رو هم سیراب کرد، آی حسین.. گذشت گذشت شد عصر عاشورا ارباب تکیه داد به نیزه‌ ی غریبی میگن این ابوالحطوف اومد دور ابی عبدالله میگشت قهقهه میزد مشک آب رو برداشت اومد جلو گفت: حسین منو میشناسی یا نه؟ ابی عبدالله با بدن بی رمق پلک زد، سری تکون داد ،گفت: من همونیم که سیرابم‌کردی، گفت حسین‌نگاه‌کن! دور ابی عبدالله میگشت آب  رو روی زمین میریخت مُشت مُشت آب به شکم اسبش میزد، گفت: حسین! دَرّنده هارو سیراب میکنم ،وحشیای بیابون رو‌سیراب میکنم‌ نمیزارم آب به لبت برسه... علامه ی مجلسی علیه الرحمه مینویسه: زانو زد نزدیک ابی عبدالله همه رو‌ عقب روند از فاصله ی نزدیک تیر به پیشانی ابی عبدالله زد .بعد این اتفاق یه دفعه دیدن شمر داره میاد تو‌ گودال ....*
 
به سمت گودال از خیمه دویدم من 
شمر جلوتر بود دیر رسیدم من 
سر تورو بردن دیر رسیدم من
 
«کار جنون ما به تماشا کشیده است»
 
راوی میگه لباش مثل چوب خشک به هم‌میخورد خواهرش نگاه میکرد"سَیدِناالغَریب"یا اباعبدالله
.