نمایش جزئیات

مناجات وتوسل به حضرت رقیه سلام الله ویژۀ ماه مبارک رمضان به نفس حاج مهدی رسولی

مناجات وتوسل به حضرت رقیه سلام الله  ویژۀ ماه مبارک رمضان به نفس حاج مهدی رسولی

چه میخواهد لبِ تشنه به غیر از لطف بارانی
چه میخواهد شکسته دل، به غیر از چشمِ بارانی 

شبِ طولانی و تسبیح و سجاده چه می چسبد
بهارِ زود هنگام اند، شبهای زمستانی

توکل بر توسل کن، توسل بر توکل کن
در این دنیای حیرانی، در این دریای طوفانی

اگر تا شام میخندی، اگر تا صبح میخوابی
تو از مردن چه میفهمی؟ تو از برزخ چه میدانی؟

خلاصه بار باید بست، یا امروز یا فردا
مَده از کف مجالِ این دو روزی را که مهمانی

اگر آشفته ات کردند یعنی لایقِ وصلی
به او نزدیکتر هستی زمانی که پریشانی

من و پروانه در آغوشِ هم تا صبح میسوزیم
که با این سوختن روشن شود کُنجِ شبستانی

مرا هر وقت میدیدی گریبان پاره میدیدی
از اول نیز می آمد به من پاره گریبانی

به دامانِ تو دست انداختم شاید که این دفعه
بگیرد دامَنت دستی از این آلوده دامانی

به جز تو جورِ عاشق را کسی گردن نمیگیرد
گناهش را زلیخا کرد یوسف گَشت زندانی

به لطفِ گریه کارِ طفل بهتر راه می افتد
چه بهتر بیشتر از دیگران ما را بگریانی

اگر چه گریه یِ هجران شکسته میکند ما را
ولی از آبِ پیشانی ست بهتر، چین پیشانی

گره هایی ست در عالم که بی تو وا نخواهد شد
نمی آید به کارِ این گره ها هیچ دندانی

دگر فرقی ندارد جمعه یا شنبه فقط برگرد
گرفتاریم ما از دستِ این هجرانِ طولانی

پشیمان میشود آنکه برای تو نمی میرد
چرا عاقل کند کاری که بعد آرد پشیمانی

خبر داری تو که رفتی به کوچه گردی افتادم؟ 
به من از تو فقط هجران رسید، آن هم چه هجرانی!

حسین جانم...حسین جانم...

خبر داری مرا بازار بردند...
میان مجلسِ اغیار بردند...

*انگار قراره بعضی حرفا رو عمه نگه
دختر باید بگه...

گفت بابا:
خبر داری ما را بازار بردند..
خبر داری کجاها که پامون بازشد بابا...

بابا...کی گفته ما رو مجلس اون ملعون بردند؟
بابا اگه تو رو بردند ما رو هم بردند...

کی گفته ما زیر دست و پا بودم؟!
اگه تو بودی من هم بودم....

گفت بابا ...
ازت بی خبرم، خبر داری یا نه؟!
شکسته کمرم، خبر داری یا نه؟!

چی شد بال و پرت خبر دارم بابا
چی شد بال و پرم، خبر داری یا نه؟!

شبهایی که گرسنه خوابیدم، کجا بودی؟!
هی از فرشته ها می پرسیدم، کجا بودی؟!

علی اکبر لطیفیان