نمایش جزئیات
روضه وتوسل ویژهٔ ۸ شوال سالگرد تخریب قبور ائمه بقیع به نفس کربلایی حسین طاهری
میشود حال شیعیان بد حال
از ستم های هشتم شوّال
زخم این داغ کاری و سخت است
وَ دهان باز میکند هر سال
روضه باید از این مصیبت خواند
از همان بُقعه ای که شد تخریب
از جسارات و هَتکِ حرمت ها
از قبوری که خاکی است و غریب
چقدَر غرق غربت است اینجا
نه رِواقی نه صحن و ایوانی
نیست گلدسته و نه گنبد هست
لعنت حق به قوم سُفیانی
زائری نیست در حریم بقیع
سوت و کور است نیمه شب هایش
نه چراغی نه شمع و نه زائر
وای از این داغ و سوگ عظمایش
آرزویم همین بُوَد تنها
بنشینم میان قبرستان
روضه از مادری بخوانم که
پهلویش را شکسته اند ! ... امان
چِشم سر را ببند و یک لحظه
برو با پای دل میان بقیع
روی قبر حسن ضریح ببین
و بهاری کن این خزانِ بقیع
در کنار مزار اُمِ بَنین
بابُ العباس را تصوّر کن
با توسل به ساقی عطشان
کاسه آب خویش را پر کن
نوش جان کن تو آب را یادِ
تشنه ای که سرش شده است جدا
یا حُسَینی بگو برو سمتِ
صحن زیبای حضرت زهرا
قدم آهسته از زمین بردار
این مکان هست قَوس اَو اَدنی
زیر لب با نوای خویش بخوان
گر نگاهی به ما کند زهرا
بعد عرضِ ارادتت به بتول
رو بیاور به بابُ الاِحسانش
آری اینجا کَرَم فراوان است
میشود عرش و فرش مهمانش
چار گنبد چهار گلدسته
یک طرف صحن حضرت قاسم
آن طرف بابُ العلم و بابِ کَرَم
دور تا دور صحن ها خادم
کاش میشد که چَشم وا نشود
و نبینم غم و غریبی را
چه کنم چاره ای به غیرش نیست
کاش آید همان امام زمان
شیعه آخر بنا کند روزی
با شکوه و مجلل و زیبا
در کنار همان امامی که
هست از نسل حیدر و زهرا
میفرستم ز راه دور سلام
خدمت ساحَت چهار امام
و علیکَ السلام میخواهم
نکنم بیش از این اطاله کلام
شاعر:یونسوصالی
عبدُالزهرا روضه خون بود، روضه ی اماممجتبی روخوند رفت خونه خوابید. در عالم رؤیا خواب امام مجتبی رو دید، سلام عرضه داشت خدمت آقاجان، آقاجان جواب سلام داد، آقا فرمود:عبدُالزهرا ازت گله دارم. چرا روضه ی مارونمیخونی؟ عبدالزهرا با تعجب گفت: آقاجان! من عمریه روضه خون شماهستم، نکنه هر روضه ای که تا الان به ما رسیده اشتباه بوده؟! مگه روضه ی شما تشت و زَهر و جگرهای پاره نیست؟ فرمود: روضه ی ما هست. اما روضه ی منِ حسن این نیست...
چندسال بیشتر نداشتم، بچهکه به کودکی میرسه غیرتی میشه روی مادرش، گفتم: بابا! خیالت راحت من با مادر میرم... دستم تو دست مادرم بود با چه دل خوشی میرفتیم مسجد... عبدالزهرا! روضه ی من اینه:...*
دست در دست حسن بود که بیرونآمد
مِهر با ماه از اشراق مدینه سر زد
سوی مسجدبه شکوه و عظمت گشت روان
گوییا حیدر کرار رود در میدان
نه به کف دشنه و نه خنجر و تیغ و عَلَمی
قصد کرده است کند فتح فدک را به دمی
گامِ مردانه او لرزه به عالم انداخت
گرد و خاک ره او خیبر دیگر می ساخت
کوچه ها گرمِ تماشای خداوند جلال
عرش در زیرِ قدمهاش رسیده به کمال
خطبه آغاز شد و با سخنش شد محشر
ذوالفقار آخته انگار علی در خیبر
*مادر آمد تو مسجد، امامحسن داره
نگاه میکنه مادر داره چه غوغایی میکنه ..*
محضر هیبت او کوه اُحد زانو زد
آسمان سجده به خاک قدم بانو زد
بانگ زد دست از این خوابِ گران بردارید
هر چه دارید همه از من و حیدر دارید
سرِ این سفره اگر روزی خود را بستید
همگی ریزِخورِ حیدر و زهرا هستید
گردش چرخُ فلک نیز به دستان علی است
در رگ و ریشه زهرا به خدا جانِ علی است
اگر از بند به بند تن من جان برود
نگذارم که علی بی کس و تنها برود
به رخ سرخ و پریشانی این گیسویم
تا زمانی که نفس هست علی میگویم
حُرمت نان و نمک حق علی بود علی
غرض از باغ فدک حق علی بود علی
آن چنان تیغ کلامش نفس از دشمن بُرد
عاقبت پرچم حیدر به سر مسجد خورد
تا شنیدند حقیقت به رهش افتادند
با خجالت فدکِ فاطمه را پس دادند
حسنش بود که تکبیرِ مکرر می گفت
وَن یَکاد از نفس حضرت مادر می گفت
آفرین بر تو، بر خطبه ی تو مادر من
همه دیدند چطور آمده قرآن به سخن
*انگار تواینخانواده دخترا خطبه خوندن رو از مادر به ارث بردن، از مادر یادگرفتن... آخه یه بار دیگه زینب خطبه خوند. اینجا مادر میخواست فدک رو پس بگیره، کربلا زینب می گفت به خدا ما مُسلمونیم ..*
دست در دست حسن بود که بیرون آمد
بعد چندی همه دیدند که لبخندی زد
گرچه زن بود ولی نیست چو او مرد غیور
کوچه ها از قدمش پرشد از احساس غرور
ناگهان سایهٔ یک پست به دیوار افتاد
بند بند فلک از دست ستم شد فریاد
*همه ائمه دستور به اشکدادن امام رضا فرمود: "إِنْ کُنْتَ بَاکِیاً لِشَیْءٍ" اگه خواستی گریه کنی "فَابْکِ لِلْحُسَیْنِ" گریه کن بر حسین...
فرمود: اما گریه ی بر حسین پلکهای مارا زخم کرد.
امام صادق فرمود: آی گریهکنا! اگه روضه ی مادر من شد، بلند بلند گریه کنید....
آخه امامحسن آستین به دهان گرفت..*
تیره شد کوچه و در شهر سکوتی پیچید
دست شب رنگ سیاهی به رُخ دَهر کشید
کوچه ای تنگ و دلی سنگ خدا رحم کند
حضرت حوریه و جنگ خدا رحم کند
*پیغمبر اکرم صلوات الله علیه فرمود: دختر من انسیة الحوراست. میدونی یعنی چی؟ یعنی برگ گُل رو صورتش بشینه جا میندازه..*
می وزید از دلِ کوچه خبری سرخ کبود
دیده ای تنگ حرامی به فدک دوخته بود
دور و بر را نظری کرد نباشد خبری
یا مبادا که ازاین ره گذرد رهگذری
هر چه مادر به عقب رفت عدو پیش آمد
عاقبت تکیه به ناچار به دیواری زد
ناگهان سایهٔ دستی روی خورشید افتاد
پسرش سینه سپر کرد مقابل اِستاد
جگر شیر حسن داشت، ولیکن اَفسرد
دستی از روی سرش رد شد بر مادر خورد
ضربه ای از دو طرف بود و خسوفی پر درد
رحم بر بی کسی فاطمه دیوار نکرد
شاعر: موسی علیمرادی
*امام صادق فرمود: یه ضربه زد اما دو تا گوشواره های مادرم شکست. صورتش نزدیک دیوار بود تا نانجیب سیلی زد مادر یه سیلی هم از دیوارخورد...
تا خیلی بعد میگفت: "مُعَصَّبَةَ الرَّأْس" همش سرش رو می بست، حسن! سرم درد میکنه مادر...
طبیبا میگن اگه کسی بار شیشه داشته باشه هر چی بشه تا چند ماه بعدش باید تو بستر باشه. اما مادر ما بلند شد تا چشم وا کرد گفت: فضه! علی کجاست ؟... میگه بلند شد رفت.چهل نفر تو کوچه دارن علی رو میکِشن تا دست گرفت به کمربند علی، با دستِ یدالله فاطمه چهل نامرد عرب زمینخوردن...
امامصادق میفرماید:سندِ قتل مادر ما رو اینجا امضا کردن... نانجیب یه نگاه کرد به قنفذ گفت آبرومون رو برد، نمیخواین این دست روکوتاه کنید ؟....*
گردیده بود همدست قنفذ با مغیره
این با غلاف شمشیر او تازیانه میزد