نمایش جزئیات
روضه حضرت امام خمینی(ره) به نفس حاج حسن شالبافان
السَّلامُ عَلَيْكُمْ يا أهلَ بَيْتِ النُّبُوَّة
اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ الله
اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنین
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَباعَبدِ الله
اَلسَلامُ عَلَیکَ یا روحَ الله، اِمامَ الخُمَینی
آوازه اش در کوچه و پس کوچه پیچیده
از خاک مرده این مسیحا کوهی از زر ساخت
دیروز دلها تحت تاثیر کلامش بود
با منبر خود مادرانی کاوه پرور ساخت
میراث دار او بسیج چند میلیونی ست
با میثم و مقداد و حُجر و حمزه لشگر ساخت
چشمان او دنبالِ تقریبِ مذاهب بود
از شیعه و سُنی برای هم برادر ساخت
پیر و جوان بر روی لب الله اکبر داشت
این عارف بالله شهری حیرت آور ساخت
دنیا مرید مکتبِ طیبِ سرشت اوست
سربازهایی مثل حُر پاک و مطهر ساخت
مشکل گشای خط شکن های دو کوهه بود
با هر دعا راهی برای فتح خیبر ساخت
دامان او مَهدِ تمامی شهیدان بود
صیاد و زین الدین و چمران و هنرور ساخت
در روضه های آتشینِ کوثری هربار
آهی کشید از دل، جماران را معطر ساخت
ما نه، پدرهامان ولی با چشم خود دیدند
اعجازِ روح الله یک ایرانِ دیگر ساخت
#شاعر علیرضا خاکساری
*وقتی محضر امام خمینی رحمةالله علیه روضه خوان شروع می کرد روضه خواندن تا می گفت:" اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّه" می دیدن امام به پهنای صورت اشک می ریخت، مخصوصاً روضه ی مشهوری که مرحوم کوثری محضر امام می خوندن...*
بوی بهشت میوزد از کربلای تو
ای صد هزار جان گرامی فدای تو
*وقتی حضرت امام رحلت فرمودن، برای اینکه همه ی مردم از سراسر کشور برسند، دو سه روز جنازه رو نگه داشتن، عجب تشییع جنازه ی باشکوهی شد، حق هم همین بود، آخه امام از فرزندان حضرت زهرا بود، از دنیا رفته بود، اون تشییع و احترام...
خود امام هم برای این روضه بلند بلند گریه می کرد، اما من بمیرم برای اون ساعتی که یه وقت خواهرِ حسین نگاه کرد، ببینه بدن مبارکِ ابی عبدالله برهنه روی زمین رها شده، ای کاش فقط بدن رو رها می کردن، امامِ عزیزِ مارو میلیون ها نفر با احترام اومدن به خاک سپردن، اما مردم! سادات! اینجوری میگن: کربلا یه وقت خواهرش نگاه کرد، دید ده نفر اسباشون رو نعل تازه زدن، اینقدر بر بدنِ حسین تاختن...*
از حرم تا قتلگه، زینب صدا میزد: حسین!
دست و پا می زد حسین، زینب صدا میزد: حسین!
*کاری با بدنِ ابی عبدالله کردن، که امام صادق می فرمایند: عمه جانِ ما زینب هر چه نگاه بر بدنِ حسینش کرد، یه جایِ سالم به اندازه ی نگین انگشتری ندید، لذا زینب خم شد لبهاش رو گذاشت بر حلقومِ بریده...
وقتی خبر رحلت پسر امام، آقا مصطفی رو به امام دادن، هر کاری کردن دیدن امام گریه نمیکنه، اما همچین که روضه خوان روضه ی علی اکبر خواند دیدن امام شونه هاش داره تکون میخوره، دستمال اشکش رو جلوی چشماش گرفت، آخه میدونست کربلا به حسین بالای سَرِ علی اکبرش خندیدن، همه حسین رو هُو کردن، همچین که حسین رسید، گفت:...*
بنا نبود که آفت به باغ ما بزند
پسر بزرگ نکردم که دست و پا بزند
صَلَّ اللهُ علیکَ یا مظلوم یا اباعبدالله...
.