نمایش جزئیات
روضه وتوسل به باب الحوائج حضرت مسلم ابن عقیل سلام الله علیه ویژهٔ روز عرفه اجرا شده به نفس حاج حسین هوشیار
*عصر عرفه اي همه دارن ميگن: يا صاحب الزمان بيا، آقا بيا، پسر فاطمه رو دعوت مي كنيم، اما امروز يه نفر بالاي دارالاماره مي گفت: پسرِ فاطمه نيا، نيا... آخه شنيدم زينب رو هم داري ميآري، آخه شنيدم طفل شيرخوار داري ميآري، آخه شنيدم دخترِ شيرين زبونت رو داري ميآري، نيا، نيا...*
كوفه ميا كه مي بينم بر نيزه ها گلوي تو
نامه نوشتم اي آقا، شرمنده ام ز رويِ تو
توي اين شهر غريبم ندارم پناه
شده دارالاماره برام قتلگاه
ديگه معلوم شده كربلا نيستمُ
اَينَ مُسلم؟ مي خوني شه بي سپاه
*آخه اون لحظات آخر ابي عبدالله تكيه داده بود به نيزه غريبي هي صدا ميزد: " اَينَ مُسلم؟ اَينَ زُهير؟ هَل مِن ناصر یَنصُرُنى؟"...*
راهي داره امشب برگرد
آقا جانِ زينب برگرد
ميري زيرِ مركب برگرد
كوفه ميا يتيمارو راه نميدن تو بازيشون
رفتم يه سر تا بازارش شلوغه نيزه سازيشون
دستمو بستن اما نه پيشِ حرم
سر مي بُرن منو اما نيست خواهرم
بچه هامو سپردم به تو راحتم
تو دلم نيست غم معجرِ دخترم
تو خواب ديدم معجر، برگرد
بالايِ تل خواهر، برگرد
اصغر تشنه مادر، برگرد
كوفه ميا كه مي باره سنگِ غم از رو باماشون
بويِ علي نميادش عوض شده اماماشون
سَرِ دِرهم ميخوان تنت رو دَر هم كنن
كنارِ نهر علقمه ميخوان قدتو خم كنن
كوفيايي كه من ديدم اينجا ميخوان
سايه ات رو از سر خواهرت كم كنن
اينجا ياري غيرِ من نيست
حرفي از باغ و گلشن نيست
بازار رفتن جايِ زن نيست
*آي مسلم! امروز دستات رو بستن، از بالايِ دارالاماره مردم ديدن يه تنِ بي سر زمين افتاد، يه عده دست ميزدن، يه عده گريه مي كردن، هياهويي شد، يه وقت ديدن يه پيرزن جمعيت رو كنار زد، اومد جلو، يه نگاه به مسلم كرد، صدا زد: آيا تو مهمان من هستي؟ آيا تو مسلمِ من هستي؟ مسلم رو شناخت، از سر نه، از روي پيروهنش شناخت، اما بميرم نامردا پيرهن حسين رو هم بردن، زينب اومد توي گودال هي صدا مي زد:" أَ أَنْتَ أَخِي؟" آيا تو برادر من هستي؟ آيا تو حسين من هستي؟ اي حسين...*