نمایش جزئیات
قسمت اول روضه و توسل به حضرت عباس علیه السلام اجرا شده شبِ نهم محرم ۱۴۰۱به نفس سید مهدی میرداماد
یا كاشِفَ الْكَرْبِ عَنْ وَجْهِ الْحُسَیْنِ اِكْشِفْ كَرْبنا بِحَقِ اَخْیكَ الْحُسَیْنِ
السَّلاَمُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْعَبْدُ الصَّالِحُ. السَّلامُ عَلَيْكَ یا قَمَرَالعَشیرَه. یاحامِلَ اللِواء.السّلام عَلیکَ یا ساقِیَ العَطاشا
ای زخم های پیکرت آیات محکمه
و ای داغدار داغِ لَبت نهرِ علقمه
«آن که رفت و برنگشت ساقی حرم نبود
آن که رفت و برنگشت آبروی آب بود»
پرواز کرده دور سرت حاجت همه
بابُ الحسین، نخلِ امید دو فاطمه
توکیستی که گفت وَلیّ خدایِ تو
عباس! ای امام تو بادا فدای تو
عاشورا فقط حسین به عباس پناه نیاورد هشتاد وچهارتا زن و بچه همه میگفتن: عباس! همه می گفتن: "بِنَفْسِی أَنْتَ"...
بی دستی و دل همگان پای بست توست
وقف خدا و خون خدا بود و هستِ توست
در وصف تو هر آنچه بگویم شکستِ توست
روز ظهور پرچم مهدی به دستِ توست
*فکر نکنی عباس فقط کربلا علمداربود، روز ظهور مهدی هم علمداره...
سه نفر تو تاریخ علمدار بودن یکیش جناب جعفر طیار برادر امیرالمؤمنینِ، در رکاب پیامبر دستش از تنش جدا شد. برا همین شد جعفر طیار.دستش رو زدن چون عَلَم دستش بود.
یکی هم خودِ امیرالمؤمنینِ توجنگ اُحد برا پیغمبر علمدار بود تو یه روز تو اُحد نود تا زخم خورد. امیرالمؤمنین دستش شکست، بازوش شکست..اما نذاشت عَلَم بیفته میدونست همه نگاهها به این عَلَمه.
عَلم رو دست کسی میدن که همه ی لشکر ببینن، برا همینه که همه هجوممیبرن علمدار رو بزنن که اگه عَلَم بیفته لشکر از هم میپاشه.
برا همین وقتی عباس می خواست بره میدان ابی عبدالله فرمود:"أنْتَ صَاحِبَ لِوَائِی" تو علمدار منی.
سومین علمدار عباسِ، عباس هم از پدرش یادگرفت که باید تا لحظه ی آخر علم تو دستش بمانه و میمانه. به ظاهر افتاده ..*
پرچم به دوش یاری دین خدا کنی
پشت سر امام زمان اقتداکنی
*شب تاسوعاست ..همه دارن عباس رو صدا میزنن..سقای دشت کربلا اباالفضل، اباالفضل...*
دریا به پیچ و تاب تو را میزند صدا
قرآن در آفتاب تو را میزند صدا
تا روز حشر آب تو را میزند صدا
شش ماهه ی رباب تو را میزند صدا
دستِ تو را چهار ولی بوسه داده اند
خون خدا، حسن، دو علی بوسه داده اند
*دستش رو بوسیدن چون میدونستن این دست قراره چیکار کنه کربلا .. میدونستن این دست میخواد گره باز کنه.. همون دستایی که فردای قیامت مادرش بغل می کنه.. باهمون دستا، دستمون رومیگیرن. میدونستن این دستا کاشِفَ الْکَربِ، میدونستن این دستا محافظ حرمه ..
عباس غیر از علمداری سه تا وظیفه ی مهم داشت..اولین وظیفه اش محافظت از جان خود امام بود. دومین وظیفه اش حافظُ الخیام بود یعنی محافظت از خود امام و زن و بچه اش. و سومین وظیفه اش سقایی بود."أَبو الْقِربَه"یعنی پدر مشک بود.
لذا تو داستان عطش همه سوختن. اما عباس به اضافه ی سوختن شرمنده هم بود. آخه بچه ها هر وقت عمو رو میدیدن ،میگفتن تا عمو هست آب هست. تا عمو هست تشنگی محاله. همین باعث شد دیگه نتونست رو پای خودش بند بشه. وقتی صدای العَطش رو شنید..
«زان تشنگان هنوز به عَیّوق میرسد
فریاد العطش ز بیابان کربلا»
برچسب ها
- سید مهدی میرداماد
- متن روضه
- شعر مذهبي
- روضه جانسوز
- روضه و توسل
- شعر روضه
- گريز روضه
- گريز مداحي
- متن شعر مداحي
- متن روضه شب نهم محرم
- متن روضه حضرت عباس
- متن روضه حضرت اباالفضل
- متن شعر شهادت حضرت عباس
- متن روضه حضرت قمر بنی هاشم
- متن روضه شب9 محرم
- متن روضه تاسوعا
- دانلود متن روضه
- دانلود متن مداحي
- آموزش مداحي
- محرم 1401
- شب تاسوعا محرم 1401