نمایش جزئیات

زمزمه و توسل به حضرت سیدالشهدا علیه السلام اجرا شده شبِ شام‌غریبان محرم ۱۴۰۱ به نفس حاج میثم‌مطیعی

 زمزمه و توسل به حضرت سیدالشهدا علیه السلام اجرا شده شبِ شام‌غریبان محرم ۱۴۰۱ به نفس حاج میثم‌مطیعی

خداحافظ ای نگار و حبیبم
خداحافظ ای غمگسار و طبیبم

«زینبش گفت:
چون چاره نیست می روم و می گذارمت
ای پاره پاره تن به خدا می سپارمت»

خدا حافظ ای قرار و شکیبم
خداحافظ ای امام غریبم

«حسین جان ای آبروی دوعالم»

خداحافظ ای تمامیِ هستم
خداحافظ ای برفته زِ دستم

دلِ زینب بسته بر سرِ مویت
زنم بوسه من به زیرِ گلویت

«حسین جان ای آبروی دوعالم»

مسوزان از غم تو بال و پرم را
ببین اشک کودکانِ حرم را

تو از مرکب طفل خسته جدا کن
زِ گوش او گوشواره تو وا کن

*کجا رو داره میگه؟وقتی اباعبدالله ارادهٔ میدان کرد "عَزَمَ عَلَى لِقَاءِ الْقَوْمِ بِمُهْجَتِهِ" به اسبش نهیب زد.دید اسبش تکون نمی خوره.یه نگاهی انداخت.دید دخترش آمده.دست ها رو دور دست اسب حلقه کرده.داره گریه می کنه.دخترش صدا زد:
"یا اَبَه اَسْتَسْلَمْتُ للموت؟"بابا آیا تسلیم مرگ شدی؟گریه کرد.فرمود:دخترم! "کَیْفَ لا يَسْتَسْلِمُ لِلْمَوت مَنْ لا ناصِرَ لَهُ وَ لا مُعین"کسی که یار نداره.کسی که تنها مونده؛چطور تسلیم مرگ نشه؟!دخترش یه حرفی زد آقا شروع کرد گریه کردن.صدا زد حالا که این جوریه:"رُدَّنا إِلَی حَرمِ جَدِّنا"ما رو برگردون مدینه....

آقا رفت.این دختر با این اسب اینطورمواجهه داشت.نذاشت اسب به میدان بره‌.به زور جداش کردند.یه اتفاقاتی افتاد.وقتی ذوالجناح پر از زخم،کاکُلش رو به خون گلوی آقا آغشته کرده،برگشت سمت خیمه ها،دخترش دوباره اومد.فقط یه سوال کرد:"يا جوادُ أَبی! "ای اسب پدرم!"هَلْ سُقِیَ ابی أوْ قَتَلُوهُ عَطْشَاناً"فقط به من بگو به بابای من آب دادند یا تشنه کشتنش؟