نمایش جزئیات
روضه و توسل به حضرت سیدالشهدا علیه السلام ویژهٔ شب جمعه اجرا شده به نفس حاجمیثممطیعی
ذوالجناح آمد ولی با خود سوارش را نداشت
بی قرار بی قرار آمد ،قرارش را نداشت
سالها پا در رکاب حضرت خورشید بود
بر رکاب اما سوار کهنه کارش را نداشت
بر رکاب خود نگین سرخ خاتم را ندید
بر رکاب خود نگین شاهوارش را نداشت
خوب یادش بود وقتی رهسپار جنگ شد
دشت تاب گامهای استوارش را نداشت
لحظه هایی را که بی او از سفر برگشته بود
لحظه هایی را که اصلا انتظارش را نداشت
یال هایش گیسوانی غوطه ور در خاک وخون
چشمهایش چشمه ای که اختیارش را نداشت
اسب بی صاحب شبیه کشتی بی ناخداست
صاحبش را،هستی اش را ، اعتبارش را نداشت
پیکر خود را به خون آسمان آغشته کرد
طاقت دل کندن از دار وندارش را نداشت
اسب ها در قتله گاه آسیمه سر میتاختند
کاش شرم دیدن ایل وتبارش را نداشت
پیکری صدپاره از آوردگاه آورده بود
که حساب زخمهای بی شمارش را نداشت
*اسب سمت خیمه ها برگشت همه از خیمه ها بیرون دویدند ولی سالار زینب راندیدن...دخترش اومد دستهاش رو دور دست اسب حلقهکرد صدا زد.. ای اسب پدر!من که میدونم بابام روکشتن. فقط به یه سؤال من جواب بده. به بابای من آب دادن یا نه؟؟ صدا بزن حسین.....