نمایش جزئیات
روضه وتوسل به حضرت زهرا سلام الله علیها اجرا شده۱۴۰۱ به نفس حاج میثم مطیعی
السَّلامُ عَلَیكِ يا سيِّدَتي وَ یا مَولاتي لَعَنَ اللهُ قاتِليكِ وَ ضارِبيكِ وَ ظالميكِ و غاصِبي حَقِّكِ يا سيِّدَتي وَ یا مولاتي..
*بی بی جان شب شهادته..خدا اونایی که تو رو زدن لعنت کنه..خدا اونایی که درِ خونه ات رو شلوغ کردن نبخشه..*
با اینکه اهلِ صحبت بی پرده نیستم
راضی به رنج دستِ ورم کرده نیستم
جارو نکش؛ که فاطمه جان درد میکشم
دارم شبیه؛ پهلویتان درد میکشم
*انقدر تو این خونه کار نکن، علی رو شرمنده نکن، بعد از پیغمبر چه جوری
کارهای خونه رو می کرد...
" مَا زَالَتْ بَعْدَ أَبِيهَا نَاحِلَةَ الْجِسْمِ"یعنی مادرم آب شد..."مُنْهَدَّةَ الرُّكْنِ" مادرم منهدم شد."مُعَصَّبَةَ الرَّأْسِ" مادرم سرش درد می کرد."باكِيَةَ الْعَيْنِ "مادرم گریه می کرد."حَتّی صارَتْ کَالخَیالِ" مادرم مثل مرده متحرک شد. موهای زینب رو شونه می کرد، دستش شکسته بود اذیت میشد...*
جارو نکش که عطر بهشت است میبری
روی مرا زمین نزن این روزِ آخری
*زنهای پرستار خدمت بی بی بودن یوقت دیدن حال زهرا خراب شد گفتن بریم مسجد علی رو خبر کنیم.بین راه امیرالمومنین رو دیدند قبل از اینکه زنها چیزی بگن امیرالمومنین فرمود: "مَا الْخَبَر"؟چه خبر شد ؟"مَا لِي أَرَاكُنَّ مُتَغَيَّرَاتِ الْوُجُوهِ وَ الصُّوَرِ "؟شما چرا رنگاتون پریده؟فاطمهٔ من چی شده ؟ گفتن: یا ابالحسن!"أَدْرِكْ ابْنَةَ عَمِّكَ الزَّهْرَاءَ"علی! اگه یه بار دیگه میخوای زهراتو ببینی عجله کن....علی وارد منزل شد عبا از دوش برداشت عمامه از سر برداشت. سر بی بی رو به دامن گرفت صدا زد"يَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَى فَلَمْ تُكَلِّمْهُ" جواب نداد" یَا بِنْتَ مَنْ حَمَلَ الزَّكَاةَ فِي طَرَفِ رِدَائِهِ فَلَمْ تُكَلِّمْهُ" به هر اسمی به هر تعبیری صدا زد جواب نشنید.بی بی چشما رو باز نمیکنه. یوقت صدا زد.." يَـا فَـاطِمَـه َ فَـأَنـَا ابْـنُ عَمِّـكَ. عَلِي" ... زهرا من علی مظلومم، من پسر عمِّ مظلومتم "كَلِّمِـينِـي" با من حرف بزن، "فَفَتَحَتْ عَیْنَیْهَا " چشمها رو باز کرد... "و َبَکَت وَ بَکاء" هر دو شروع کردند های های گریه کردن.... مدتی رو به حال هم گریه کردند.بعد که خوب برا هم گریه کردن علی فرمود: فاطمهٔ من چی شده؟ عرضه داشت یا علی!"إنّی أَجِدُ الْمَوْتَ الَّذی لابُدَّ مِنْه وَلا مَحیصَ عَنْهُ " علی مرگ رو در مقابل دیدگانم میبینم ..علی گریه میکرد فاطمه زهرا صحبت میکرد.صدا زد علی جان!" غَسِّلنِی بِاللَّیل ،حَنِّطْنی بِاللَّیل، کَفِّنِّی باللَّیل دَفِّنِّی بِاللَّیل وَ لا تُعْلِمْ اَحَداً"..علی کسی رو خبر نکنی، منو خواستی غسل بدی" فَلا تَکْشِفَ عَنِّی" از روی پیراهن غسل بده...*
باغِ بدونِ غنچه و گل دلنواز نیست
ویرانه را به خانه تکانی نیاز نیست
گیرم که گرد گیری امروز هم گذشت
فصل بهار آمد و این سوز هم گذشت
آشفته خانه جگرم را چه میکنی؟
خاکی که ریخته به سرم را چه میکنی ؟
زهرا به جای نان، غمِ ما را درست کن
حلوای ختم شیرِ خدا را درست کن
مبهوت و مات ماندم از این مهر مادری
دست شکسته جانب دستاس میبری
جان علی بگو که تو با این همه تبت
شانه زدی چگونه به گیسوی زینبت؟
شستی تن حسین و حسن با کدام دست؟
آماده کرده ای تو کفن با کدام دست؟
حرف از کفن شد و جگرت سوخت فاطمه
از تشنگی، لبِ پسرت سوخت فاطمه
حرف از کفن شد و کفنت ناله زد، حسین!
خونابه های پیروهنت ناله زد، حسین!
شستی تن حسین و حسن با کدام دست؟
آماده کرده ای تو کفن با کدام دست؟
*یا زهرا! با دست شکسته کارای خونه رو کردی.. با دست شکسته موهای زینبت روشونه زدی ...
وقتی علمدار کربلا بالای اسب نشسته بود،"و تَوجه نَحو الخيمة" گفت الان آب به خیمه ها می برم.. دستاشو شکستن،دست راستشو زدن، مشک رو به بازوی چپ گرفت، دست چپ رو زدن، خیالی نبود.( شاید، نمیدونم گفت من کی باشم دستای من چه ارزشی داره دستای دختر پیغمبر رو شکستن من که جای خود دارم)مشک رو به دندان گرفت ..*
«نمیدانم چرا هر وقت از یاس میخوانم
کنار یاس قدری روضه عباس میخوانم»
*مشک رو به دندان گرفت یه اتفاقی افتاد " فَوَقَفَ العَبّاس مُتحیّرا "وقتی تیر به مشکش خورد همون جا ایستاد. نه راه پیش داره نه راه پس، چنان با عمود آهن به سرش زدن با صورت به زمین افتاد. صدا زد" یا اَخا اَدرِک اَخاک" دیگه بیا به دادم برس. امام حسین رسید بالای سرش یه نگاهی انداخت. صدا زد"« أَلانَ إنکَسَرَ ظَهرِي " کمرم شکست "وَ قَلَّت حِيلَتِي"سعی کرد این بدن رو جمع کنه..عباس صدا زد: "یا اخی ما تُرید منّی" ؟ میخوای چیکار کنی ؟ یوقت منو به خیمه ها نبری ...*
دستی نداری تا بگیرم از زمین پاشی
میشه دوباره باز علمدار حرم باشی
این بچه ها دیگه نمیخوان آب تو رو میخوان
میشه براشون باز سقاشی
عباس من!
وقتی خجالت می کشی شرمنده تر میشم
سقّا بدون دست هم سقاست باور کن
تو چشم عباسم نبینم اشکِ غم باشه
بی تو حسین تنها ست باور کن
*آخه وقتی میخواست بره میدان صدا زد: "يا أَخِي إِذَا مَضَيْتَ فَتَفَرَّقَ عَسْكَرِي " تو بری لشگرم از هم پاشیده ميشه...*
دریا تو دستاته اباالفضل
ممنون دستاتم اباالفضل
چشمات پر از خون شد عزیزم
دلتنگِ چشماتم ابالفضل
*دخترا و زنهای اهل حرم همه منتظر بودن هی سرک میکشیدن خدایا! چرا از علقمه خبری نمیشه نه امام حسین اومد نه علمدار اومد. همینجور که نگاه میکردن یوقت دیدن"وَ رَجَعَ الحُسَین الی المُخَیَّم" دیدن آقا داره تنها برمیگرده "منکسِراََ حزیناََ باکیا"دیدن کمرش شکسته داره گریه میکنه"یُکَفکِفُ الدُّموعَهُ بِکُمِّه."با این آستین پیراهن هی اشکها رو پاک میکنه...*
دستم رو میگیرم به پهلو راه میرم من
اونچه نباید عاقبت، دیدی سرم اومد
تا که نشستم پیش تو انگار حس کردم
یک لحظه بوی مادرم اومد
دیدی بهت گفتم کبوده صورت مادر
دیدی بهت گفتم که خیلی سخت راه میره
دیدی چقدر سخته ببینی مادرت هر بار
دستش رو به پهلوش میگیره
دریا تو دستاته ابالفضل
ممنون دستاتم ابالفضل
چشمات پر از خون شد عزیزم
دلتنگ چشماتم ابالفضل