نمایش جزئیات

مدح و توسل ویژۀ مبعث پیامبر رحمت حضرتِ محمد مصطفی صلوات الله علیه و آله اجرا شده به نفسِ حاج عباس حیدر زاده

مدح و توسل ویژۀ مبعث پیامبر رحمت حضرتِ محمد مصطفی صلوات الله علیه و آله  اجرا شده به نفسِ حاج عباس حیدر زاده

از بام و در کعبه به گردون رسد آواز 
کامشب درِ رحمت به سماوات شده باز 

بت های حرم در حرم افتاده به سجده 
ارواح  رسل  راست هزاران پرِ  پرواز 

کعبه زده بر عرش خدا کوس تفاخر 
مکه شده زیبا دل افروز و سرافراز 

جا دارد اگر در شرف و مَجد و جلالت 
امشب به سماوات کند خاکِ زمین ناز 

از ریگِ روان گشته روان ، چشمه ی توحید 
یا کوه و چمن باز چو من نغمه کند ساز 

دشت و در و بحر و برو، جن و بشر و حور 
در مدح محمد همه گشتند، هم آواز  

هر ذره یِ کوچک شده یک مِهر جهان تاب 
هر قطره ی ناچیز چو دریا کند اِعجاز 

جبرئیل، سرِ شاخه ی طوبی چو قناری 
در وصف محمد لبِ خود باز کند باز 

جبرئیل چه آرد ؟ چه بخواند؟ چه بگوید؟ 
جایی که خداوند به قرآن کند آغاز 

خوبانِ دو عالم همه حیرانِ محمد 
یک حرف ز مدحش شده ما کانَ محمد 

این است که برتر بوَد از وَهم ، کمالش 
جز ذات الهی همه مبهوت جلالش 

رضوان، شده دلداده ی مقداد و ابوذر 
فردوس بوَد سائلِ درگاه بلالش 

والله قسم، نیست عجب گر لبِ دشمن 
چون دوست ز هم بشکفد از خُلق و خِصالش 

هرگز به نمازی نخورد مُهر قبولی 
هرگز، صلوات ار نفرستند به آلش
 
بی رهبریش خواهد اگر اوج بگیرد 
حتی مَلک العرش بسوزد پر و بالش 

یوسف ببرد، حُسنِ خود از یاد گر او را 
یک منظره در خاطره افتد ز خیالش 

این است همان مِهر درخشنده که تا حشر 
یک لحظه به دامن نرسد گرد زوالش 

گل سبز شود از جگر شعله ی آتش 
در وادی دوزخ فتد ار عکس جمالش 

چون ذات خدای ازلی لَیْسَ کَمِثْلُه
باید که بخوانیم فراتر زمثالش 

ایجاد بوَد قبضه ای از خاکِ محمد 
افلاک بوَد بسته به لولاکِ محمد 

صد شکر که عمری ز تو گفتیم و شنیدیم 
هر سو نگریدیم گلِ روی تو دیدیم 

هرجا که نشستیم به بام تو نشستیم 
هر سو که پریدیم به بام تو پریدیم 

عطر تو پراکنده شد از هر نفسِ ما 
هر گه به سرِ زلف سخن شانه کشیدیم 

ز آن روز که گشتیم ز مادر ، متولد 
از ماذنه ها روز و شب اسم تو شنیدیم 

مرگی که به پای تو بوَد زندگی ماست 
مائیم که در موجِ عزا عید سعیدیم 

تا بودنِ ما نام محمد به لب ماست 
روزی که نبودیم به احمد گرویدیم 

شاعر استاد سازگار