نمایش جزئیات
شعر خوانی ویژۀ ولادت میلادِ منجی عالم بشریت حضرت مهدی سلام الله علیه اجرا شده ۱۴۰۱به نفسِ سید مهدی حسینی
عطری وزید و چاک گریبان درست شد
دستی کشید و زلف پریشان درست شد
جایی نبود سجدهی ما را جلاء دهد
شهرِ نجف بنا شد و ایوان درست شد
گفتند یاعلی به گِل ما نفس کشید
گفتند یاعلی به لب ای جان درست شد
خود نانِ خشک خورد به ما نان گرم داد
این زندگی به لطف کریمان درست شد
قدری غبارِ راهِ علی را فرشته برد
بین عجم قبیلهٔ سلمان درست شد
میخواست حق به لشگر موعود جان دهد
از آن به بعد کشورِ ایران درست شد
همسایگی خانهی زهرا به ما رسید
از آن زمان که نیمهی شعبان درست شد
بر سینهام به روی لبم بر جبین علیست
سوگند بر علی که شبِ آخرین علیست
ای قامتت قیامت محشر شناسها
شیرینترین حلاوتِ شکّر شناسها
فهمیدهاند نظم کواکب به دست توست
در سجدهاند رو به تو اختر شناسها
آهی کشید احمد و فرمود: میرسد
آن قبلهی تمام پیمبر شناسها
وقتی که ذوالفقار سرِ شانه مینهید
حیران شوند دیدهی حیدر شناسها
بر روی بازوی تو جهان چرخ میزند
حق را بده به حیرتِ خیبر شناسها
ای فاتح مدینه و مکّه قدم بزن
تا سر نهند هر قَدمت سرشناسها
یک ابرویت، برای فتوحات کافی است
سوگند بر تجاربِ خنجر شناسها
وقتِ تقاص شد جگر ما خنک کنید
تا حظ کنند جملهی کافر شناسها
ای ذوالفقار گرد رویت را تکان بده
منجی رسیده است علی را نشان بده
ای از نفس، نفستر و از جان عزیزتر
از خون برای هر رگ ایران عزیزتر
فرموده است حضرت صادق خَدَمتو
از شأن هم برای امامان عزیزتر
دستش به سر گذاشت و بهپا خواست
پس تویی از جان برای شاه خراسان عزیزتر
از لقمهای که خورد به سائل کریم داد
از خویشتن برای تو میهمان عزیزتر
آلوده دامنیم، گر چه ولی گفتهای به ما
از عابد است چشمِ پشیمان عزیزتر
یعقوب از انتظار دو چشمان خویش داد
چَشمش عزیز و یوسفش از آن عزیزتر
گو باد بوی پیرُهنت را بیاورد
ای از هزار یوسفِ کنعان عزیزتر
آقا جان!
جز تو پناه گر چه به عالم نداشتم
من را ببخش، پای شما کم گذاشتم
*روایت داریم وقتی این آقا به دنیا اومد امام عسکری دوید و این کودک رو بغل گرفت از خوشحالی صدا زد:هذا مُنتقمُ جَدُّنا حُسین*
آقای اشک، بی کس و تنها چه میکنی
شبها کنار تربت زهرا چه میکنی
گفتند از کدام غم آقا به صبح و شام
این چَشم را شبیه به دریاچه میکنی
گفتی که از مصیبت ناموسِ کربلا
گفتیم وای که با ما چه میکنی
دنبال نیزه عمه سادات ناله زد
کنج تنور یا به کلیسا چه میکنی
ای جانِ من به نیزهی اعداء چه می کنی
آغوش ماست جای تو آنجا چه میکنی
دیشب به یاد روی تو بودم ندا رسید
او پیشِ مادر است تو تنها چه میکنی
جز آفتاب سایهای بر سر نداشتم
تقصیر من نبود، برادر نداشتم