نمایش جزئیات

شعر خوانی وتوسل به امیرالمومنین علیه السلام ویژهٔ شبهای قدراجرا شده شب بیست و یکم رمضان به نفسِ حاج‌مهدی رسولی

شعر خوانی وتوسل به امیرالمومنین علیه السلام ویژهٔ شبهای قدراجرا شده شب بیست و یکم رمضان به نفسِ حاج‌مهدی رسولی

کوفه سرد است و کوفه پژمرده است 
مردم کوفه خوابشان برده‌ است 
 
کوفه آبستن شبیه خون است 
دیده این را علی دلش خون است 
 
این مَثَل تا همیشه معروف است 
شهر اقوام بی وفا کوفه است 
 
فتنه امّا چه بود آن ایّام 
رفتن مردم از کنار امام 
 
فتنه ایمان به باد دادن بود 
طرح این فتنه کار دشمن بود 
 
 که معاویة ابن بوسفیان 
تاد ابد لعنت خدا برآن 
 
در مقّر سپاه شیطانش 
گِرد او جمع گشته یارانش 
 
گفت باید که فتنه گرم شود 
جنگ این بار جنگ نرم شود 
 
تیر را قبل جنگ باید زد 
شیشه را زود سنگ باید زد 
 
تیر شک و کمانش از تردید 
سنگ شبهه به شیشه‌ها بزنید 
 
تجربه کردم ز بدر و احد 
کس حریف علی نخواهد شد 
 
یادتان هست در کشاکش بدر 
کشته شد از سپاه کفر چقدر 
 
هرکه در کارزار بود ان روز 
کشته‌ی ذوالفقار بود آن روز 
 
رزم با مرتضی نباید کرد 
هرکه رزمید بهر خود بد کرد 
 
ذوالفقار است اگر رفیق علی 
نیست تیغی حریف تیغ علی 
 
جنگ با فتنه گرم باید کرد 
با علی جنگ نرم باید کرد 
 
به دل خانه‌ها رسوخ کنید 
کاخ را هم‌نشین کوخ کنید 
 
تیغ را بِین خانه باید زد 
قلب‌ها را نشانه باید زد 
 
با حدیثی اگر شدید حریف 
بزنیدش به نیزه‌ی تحریف 
 
آن چنان بین شام تاریکِ 
فتنه کردند کارزاری که 
 
تیغ شک سر برید از ایمان‌ها 
سست شد دانه‌ دانه پیمان‌ها 
 
خانه به خانه کوچه کوچه‌ی شهر 
با علی دوست بود و با او قهر 
 
ماند مولا و قوم جنگ زده 
علی و تیغ‌های زنگ زده 
 
آمد از دست کوفیان به ستوه 
خطبه می‌خواند با غم و اندوه 
 
آه از وضع مردم بی عار 
کوفه دست از سر علی بردار 
 
چه کند قلب پرگداز علی 
خسته ام از شما، شما ز علی 
 
چه کند با شما علی این بار 
باطناً خواب و ظاهراً بیدار 
 
کر شدید و گوشتان شنواست 
گنگ هستید و نطقتان گویاست 
 
رخنه کردست یاس بین شما 
کور هستید و ظاهراً بینا 
 
چه کنم من دگر برای شما 
ضعف دارد رسانه‌های شما 
 
حرف حق را که پرپرش کردید 
شبهه را ساده باورش کردید 
 
دست رد بر پل صراط زدید 
دامن امّا به شایعات زدید 
 
جنگ جنگِ روایت است بلی 
راوی درد و غصّه است علی 
 
حق من این نبود غم بخورم 
بی هوا سیلی از ستم بخورم 
 
عاقبت امّتم مرا دق داد 
حق من را به آن منافق داد 
 
دهر توهین به اهتزارمم کرد 
با معاویه هم طرازم کرد 
 
حقّ من این نبود جا بزنید 
به من از جهل پشت پا بزنید 
 
ظلم حقِّ ابوتراب نبود 
حقِّ دستان من طناب نبود 
 
قرص ماهم هلال شد آخر 
حقّ من پایمال شد آخر 
 
حقّ من این نبود در بزنم 
همسرم را چهل نفر بزنند 
 
حقّ من را درون خانه زدند 
همسرم را به تازیانه زدند