نمایش جزئیات

زمزمه و توسل ویژهٔ هشت شوال سالگرد تخریب قبور ائمه بقیع علیه السلام اجرا شده به نفس کربلایی مجتبی رمضانی

زمزمه و توسل ویژهٔ هشت شوال سالگرد تخریب قبور ائمه بقیع علیه السلام اجرا شده به نفس کربلایی مجتبی رمضانی

چهل ساله اشکم، چهل ساله آهم
چهل ساله کوچه، شده قتلگاهم

*هر مردی دلش خوشه تو خونه همسر داره ،دلش میگیره میاد خونه غماشو با زنش در میون میذاره آروم میشه...گفت..*

چهل ساله تنهام ،شب و روز ندارم
روزا کوه صبرم، شبا بی قرارم

جگر سوخته یعنی، مَنِ خون جگر
که‌ حتی توی خونه بی مَحرمم

چهل ساله داغی روی سینه امه
که زهری کشنده شده مرهمم

زمین‌خورده یعنی مَنِ غیرتی
که بعد از یه عمره نشد باورم

تو‌یِ کوچه ای تنگ، جلوی چشام
یکی دست بلند کرد به رو ‌مادرم

*یکی از روضه خونا یه حرف عجیبی زد میگفت: یکی از دلیلایی که امام حسن مدام گریه می کرد این بود که خودشو مقصر میدونست. آخه زنای عرب پوشیه داشتن، الان تو خیابون داری میری یه خانوم و میبینی میگی شاید اقوامم باشه شک میکنی همراهاشو میبینی بچه اشو میبینی میگی خودشه، گفت اگه من اونروز با مادرم نبودم ....نمیشناختنش..*

حسن! کوچه مادر، صبوری همینه
زمین خورده یعنی، غریبِ مدینه

به همراه چادر، غرورم لگد شد
بهم خیلی برخورد، برام خیلی بد شد

نتونستم کاری کنم..

تو آشوب کوچه، توی اِزدحام
بمیرم که حتی پناهی نداشت

زدن با چه جرمی؟ چرا بی هوا؟
آخه‌ مادر من‌ گناهی نداشت

از اون کوچه‌ تا خونه راهی نبود
تموم مسیر و فقط غصه خورد

بمیرم تا خونه فقط گریه کرد
همون جا حسن بود که از غصه مرد

*اینجا امام حسن وقتی زهر از گلوش پایین رفت عوضی که زنشو صدا بزنه ،صدا زد بگید زینبم بیاد.. خواهر خیلی به برادر علاقه داره، «خواهرا ! اگر از بیمارستان زنگ بزنن بگن برادرت اینجاست حالشم خوبه با این حال تا بیمارستان میرسی نصف عمرت تموم میشه» راوی میگه تا به زینب گفتن تو راه گریه میکرد صدا میزد همه بیان ، هی دنیا ... اومد خودشو رسوند کنار برادر، اینجا صدا زد.. خواهرم برام یه تشت بیار، تشت آورد لخته های خون از لبهای مبارک داخل تشت، من نمیدونم چه به روز زینب گذشت، اینجا یه تشت بود یه تشتم بود مجلس یزید..دختر صدا زد عمه جان!صدا قرآن خوندن بابامه، اگه بابامه چرا داره با چوب خیزران  میزنه.....حسین....

حسن آقام همه میرن تو میمونی برام