نمایش جزئیات
روضه و توسل ویژهٔ شهادت امام صادق علیه السلام اجرا شده به نفسِ حجت الاسلام علی سیفی
لاحَوْلَ وَلا قُوَّةَ إِلاّ بِالله العَلي العَظيمِ.حسبُنَا اللّهُ وَنِعْمَ الْوَكِيلُ نِعْمَ الْمَوْلَى وَنِعْمَ النَّصِیر..يا اَبا عَبْدِ اللّهِ يا جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ اَيُّهَا الصّادِقُ يَا بْنَ رَسُولِ اللّهِ يا حُجَّةَ اللّهِ عَلى خَلْقِهِ يا سَيِّدَنا وَمَوْلينا اِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ اِلَى اللّهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَىْ حاجاتِنا يا وَجيهاً عِنْدَ اللّهِ اِشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّهِ.."
صادق ای آیینه ی صدق و صفا واغربتا
ای غریبِ کشته ی زهر و جفا واغربتا
*بانی مجالس اهل بیت، بانی روضه های اهل بیت امام صادقه.. شعرا رو دعوت می کردن پرده می کشید زن و بچه پشت پرده دستور به روضه خوانی می داد...بانی روضه های خانگی امام صادقه قربان عزاداریت برم..*
روضه های جانگدازت بردلم آتش زده
ای که دردت بادل وجان آشناست واغربتا
*یاصاحب الزمان آجرک الله فی مصیبت جدک یامولای...*
زهر منصور آتشی بر خرمن جانت زده
وه چه شوری گشته درعالم به پا واغربتا
*قربون مظلومیتت بشم، یا امام صادق. چه دردها و رنج ها کشید ازبنی امیه و بنی العباس..نیمهٔ شب از در و دیوار خانه بالا رفتند، داخل خانه ریختند. آقای ما شیخ الائمه رو این پیرمرد، جلو چشم زن و بچه دست بسته، بدون عمامه و عبا پا برهنه، خدا لعنتش کنه ابن ربی ملعون رو آقا رو توی کوچه ها می کشاند خودش سوار بر مرکب..*
با سر و پای برهنه از سر سجاده اش
می برندش بی عمامه بی عبا واغربتا
آقاجان امام صادق! حتما چند بار زمین خوردی و بلندشدی نفس نفس افتادی..اما آقاجان شاید هر بار که زمین می خوردی.. یاد زمین خوردنهای عمهٔ سادات میافتادی که بین مسیر کوفه تا شام چندبار زمین خورد.شاید هر بار زمین میخورد یاد زمین خوردن جدش حسین می افتاد....
اما عرضه بداریم. یا امام صادق! شما را خسته کردن به نفس نفس افتادی استراحت کردی..اما من بمیرم برای اون آقایی که تا اومد استراحت کنه یه نامردی صدا زد نذارید حسین استراحت کنه. همه سنگ بارانش کردند. یه نامردی سنگ به پیشانی حسین زد. سر و رو خونی شد ابی عبدالله پیراهن بالا زد تاخون پیشانی رو پاک کنه.. تیر سه شعبه رو برقلب ابی عبدالله زد. یاصاحب الزمان عذر میخوام یا زهرا عذر میخوام.. راوی میگه دیدم ابی عبدالله نتونست تیر رو از جلو بیرون بکشه تیر رو ازپشت بیرون کشید..*
تا زمین افتاد یاد گودی گودال کرد
باسنان افتاد جدش بی هوا واغربتا
پشت مرکب یاد آن ده نعل اسب افتاده بود
پیکر جدش شد آنجا جا به جا واغربتا
*منصور ملعون آقا رو برد به قصرش اونجا رسول اکرم صلوات الله علیه بر منصور جلوه کرد،تهدیدش کرد.منصور به غلط کردن افتاد..خواست جبران کنه عرضه داشت آقاجان هرحاجتی داری ازمن بخواه..امام صادق علیه السلام فرمود نیمه ی شب جلو زن و بچه دست بسته آوردی حالا میگی چی میخوای...حاجتم این که منو برگردان به خانه..چرا؟آخه زن و بچه ام وقتی مأمورا ریختند تو خونه من تن وبدنشون میلرزیدند...*
اما من بمیرم برای اون آقایی که همچین که ذوالجناح برگشت سمت خیمه ها زن و بچه بیرون دویدند.. دیدند زین اسب واژگون، یال اسب خونیه...*
همه از خیمه ها بیرون دویدند
ولی سالار زینب را ندیدند
امون از دل زینب
وای از دل زینب
«صلی الله علیک یا مظلوم یا اباعبدالله»