نمایش جزئیات

روضه و توسل به امام رضا علیه السلام ویژهٔ ایام زیارت مخصوص اجرا شده به نفسِ حاج حسن خلج

روضه و توسل به امام رضا علیه السلام ویژهٔ ایام زیارت مخصوص اجرا شده به نفسِ حاج حسن خلج

پناه اهل محبت به جز عبای تو نیست 
و غیر بال ملک فرش زیر پای تو نیست 

کرم نما به من سائلت هم احسان کن 
که تکیه گاه دلم غیر دستهای تو نیست 

کسی که از همه در آخرت فقیرتر است 
همان‌کس است که در این سرا گدای تو نیست

*همین که بهم اجازه دادی صدات بزنم
 رضاهمه چی بهم دادی امام رضا یا امام
 رضا..«یا امام رضا یا امام رضا» دستت رو بلند کن بگیر دامان امام رضا رو...* 

چقدر بی کس و تنهاست آنکه در دنیا
همیشه با تو غریبه است و آشنای تو نیست
 
مرا گدای خودت کرده ای خدا را شکر 
و آشنای خودت کرده ای خدا را شکر 

اما آقا پیش شما سرافکنده ام‌ پیش شما سرم پایینه .."يا وَلِيَّ اللّهِ ! إنّ بَيْنى وَ بَيْنَ اللّهِ عزوجل ذُنُوبا لا يَأْتى عَلَيْها إلّا رِضاكُمْ" شرمنده ام امام رضا یه جوری پیش خدا آبروی خودم رو بردم از بس گناه کردم..یه جوری پرونده ام رو سیاه کردم..هیچ راه دیگه ای جز وساطت تو‌ ندارم...ضامن آهو..*

*آهو اسیر شد دست صیاد امام رضا اومد به صیاد فرمود: اینو آزادش کن بچه داره..گفت: آقا! چه فرمایشیه می فرمایید..از این راه دارم نون زن وبچه ام رو در میارم. به چه زحمتی گرفتمش کجا ولش کنم .حضرت فرمود: بذار بره به بچه هاش سر برنه برمی گرده.. صیاد خندید گفت حیوون چه میفهمه این حرفا رو میذاره میره دیگه نمیاد..حضرت رضا فرمودن: من ضامن، اینجا پیشت میمونم تا این بیاد...این ذوات مقدسه دست دراز کنن تمام ذخائر عالم تو دستشونه..حضرت نمیتونست بگه خب میخوای ببری بفروشی دیگه چند میفروشی من میخرم؟ این پولش رو بگیر آزادش کن بره به خانواده اش برسه ..چرا نگفت؟! چرا این‌کارو نکرد؟ خواستن به ما بگن هرجوری هست پای شما هستیم...حتی اگه دستمون هم خالی بشه خودمون رو‌ گرو‌ می گذاریم... نمیذارن کسی غریب وتنها بمونه..اما این روزگار چه کرد با امام رضا....*  

میان حجره بود و راز دل می گفت با داور 
که یارب سوخت مغز استخوانم

*امروز به راویتی شهادت امام رضاست.. به آقا عرض کنید یا امام رضا متولی عزای ابا عبدالله شمایید ما امروز برای شما  زار میزنیم شما روزی اشک‌ ما رو برای محرم و صفر امضا کن...محرم‌ و صفر هرکی گفت حسین، ما برا حسین بمیریم..*

اگر که چاک گریبان من زبان می داشت 
خبر ز سوختن مغز استخوان می داد

آقا این سوزش مغز استخوان شما برا زهره؟ حضرت فرمود نه! دل نگران چیز دیگه ام...حرف دل آقا اینه..میا معصومه جان...آواره میشی خواهر..*

«میا معصومه جان از نیمه ره برگرد
می ترسم توأم‌ چون من غریب و بی کس و تنها شوی خواهر...»

*یه امام اینجا ناله میزنه نیا خواهر ..یه امامم زن و بچه اش رو برداشته این روزا تو‌ بیابانو در به دره...وااای حسین...
ابن عباس اومد جلو‌ گفت: یابن رسول الله می خوای بری خودت برو این زن و بچه رو‌ کجا میبری ..زینب پرده ی محمل رو‌ کنار زد ابن عباس کنار برو‌ میخوای بین من و حسین جدایی بندازی ..*