نمایش جزئیات

روضه و توسل به حضرت جواد الائمه علیه السلام اجرا شده به نفسِ حجت الاسلام علی سیفی

روضه و توسل به حضرت جواد الائمه  علیه السلام اجرا شده به نفسِ حجت الاسلام علی سیفی

بسم الله الرحمن الرحیم
یا رحمانُ یا رحیم

"السَّلامُ عَلیکْ يا اَبا جَعْفَرٍ يا مُحَمَّدَ بْنَ عَلِي اَيُّهَا التَّقِىُّ الْجَوادُ يَابْنَ رَسُولِ اللّهِ يا حُجَّةَ اللّهِ عَلى خَلْقِهِ يا سَيِّدَنا وَمَوْلينا اِنّا تَوَجَّهْنا وَ اسْتَشْفَعْنا وَ تَوَسَّلْنا بِكَ اِلَى اللّهِ وَ قَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَىْ حاجاتِنا..يا وَجيهاً عِنْدَ اللّهِ اِشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّهِ"

دستش همیشه باز و خداوندِ جود بود
روی لبِ مَلَک، ز ثَنایش سرود بود

تنها دلیل خلقتِ هر آنچه بود بود
عرش خدای عزّوجل را عمود بود

عالَم ز درک مرتبتش کلِّ روز را
نزد مقام و منزلتش در سجود بود

مولا مِدال و رتبه‌ای از شاه طوس داشت
از هر شعاعِ پرتوی شمسش، شموس داشت

تشنه میان حجره، به‌ دنبال آب بود
هر دم به یاد طفل رضیعِ رباب بود

وقتی که رقص و هلهله کردند پیشِ در
قلبش برای حضرت زینب(س)، کباب بود

*می‌دونی برای کدوم لحظه‌ی حضرت زینب؟!.*

*اون لحظاتی که پشت دروازه‌ی ساعات
سه روز و سه شب، عمه‌ی سادات رو نگه داشتن، که شهر و خوب آذین ببندند..توو مقتل هست خانوم ام‌کلثوم درخواست کرد ما رو از دروازه‌‌ی دیگری وارد شام کنید اما به حرف خانم گوش ندادند..صبح، وارد شام کردنداما غروب به کاخِ اون ملعون رسیدند..آخ داداش چشمت روشن..زینبو بازار برده‌ فروشا بردن..زینبو محله‌ی یهودی‌نشین‌ها بردن..*

مثل حسن غریب و جگرسوز کشته شد
مثل حسین زیر جبینش تراب بود 

*یا صاحب الزمان یا علی بن موسی الرضا 
عذر می‌خوام آقا ..*

صد شکر نیزه‌ای به دهانش نخورده بود 
صد شکر کعبِ نی به لبانش نخورده بود

پیکرت از تیره و از سرنيزه، مالامال نیست 
خنجری دیگر برایت در پرِ یک شال نیست

گرچه روی پشت بام و زیرِ خورشیدی ولی ولی
جسم تو دیگر خدا را شکر در گودال نیست
 
*آقاجان یا جواد الائمه هر چی هم که مصیبت کشیدی..درسته تنها بودی درسته تشنه بودی اما آقاجان!دیگه سر بریده‌ت رو مجلس شراب نبردند..دخترانت شاهد چوب خیزران به لب و دندانت نبودند.اما من بمیرم برای اون آقایی که ناز دخترش یه لحظه بلند شد بابا رو ببینه دید چوبِ خیزران، بالا و پایین میره..*

گفت داداش..!
خیزران تا که به لبهایت خورد
گفتم ای کاش که زینب می‌مرد

بود چشم نظرم در هر سو  
خواستم چوب بگیرم ز عدو

لیک دیدم که دو دستم بسته‌ست 
ریسمان، بسته به دست خستَم

*هر جا نشستی..ان‌شاءلله هر چه سریعتر این قدم‌ها کربلا و کاظمین برسه..حسین جان..*

«صلی الله علیک یا ابا عبدالله»