نمایش جزئیات
روضه و توسل به راوی دشت کربلا حضرت امام محمد باقر علیه السلام اجرا شده ۱۴۰۲به نفسِ کربلایی حنیف طاهری
سوغات ما از کربلا درد و مِحَن بود
پژمردگی لالههای در چمن بود
من تشنگی در خیمه را احساس کردم
یاد از دو دستِ خونیِ عباس کردم
من کودکی بودم که آهم را شنیدند
دیدم سر جدّ غریبم را بریدند
من دیدهام در وقت تشییع جنازه
اَسبان دشمن را که خورده نعل تازه
گر چه که من مسموم آن زهر هشامم
من کشتهی ویرانهای در شهر شامم
دیدم که پرپر میزند همسنگر من
در خاطرم شد زنده یادِ مادر من
آفتابی بر فراز بام بود
دست و پا میزد ولی آرام بود
نیمروزی دیده از عباس کرد
راز دل را با علی ابراز کرد
کرد با سختی به مولایش نظر
گفت محبوبم حلالم کن دگر
سوخت سر تا پا علی از این سخن
خواست تا جانش برون آید ز تن
ناله زد که یاور بییاورم
همدم و همسنگر بیسنگرم
ای نفسهایت صدای روح من
ای به امواج بلاها نوح من
هستیِ من جانِ من جانان من
اینقدر بازی نکن با جان من
ای چراغ من مگو از خاموشی
وَرنه پیش از خود علی را میکشی
باز زهرا چشم خود را باز کرد
رازِ دیگر با علی ابراز کرد
کای پسر عم هر چه گویم گوش کن
آتشم را در درون خاموش کن
من که بستم چشم، دست از من بشوی
شب تنم از زیرِ پیراهن بشوی
شب مرا تشییع کن تا آن دو تن
یک قدم نایند در تشییع من
گر به تشییع من آید قاتلم
داغ محسن زنده گردد در دلم
*انقدر این بچه ها غذیت میشدن دیگه نتونستن تو همون خونه بمونن. خونه رو امیرالمومنین عوض کرد..*
چون به دست خویش با رنج و تَعَب
پیکرم را دفن کردی نیمهشب
در کنار قبر پنهانم بمان
تا صدایت بشنوم قرآن بخوان
گرچه رفت از دست، یار و یاورت
فاطمه، تنهاترین هم سنگرت
غم مخور داری یگانه یاوری
تربیت کردم برایت دختری
او تو را مردانه یاری میکند
مثل زهرا خانهداری میکند
*میومد کنار قبر فاطمه بعضی شبها هم میومد پشت بقیع بلند بلند گریه می کرد..دیگه غم علی همیشگیه..خواب به چشم علی نمیاد...*
منم که روی تو در بوتراب میبینم
به زیر سنگ لحد آفتاب میبینم
هزار حیف که دیگر تو را
نخواهم دید مگر به خواب
*گریه میکنم میترسم بعد تو عمر من طولانی بشه..ابی عبدالله وقتی نشست کنار علی اکبر هرچی سرش رو به دامان گرفت آرام نشد. هرچی دست برد بین موهاش دلش آروم نشد..آخر سر صورتش روگذاشت رو صورت علی صدا زد..علی! "عَلی الدُّنیا بَعدِکَ العَفا"*