نمایش جزئیات
کی می شود که بال و پرم را تو وا کنی
کی می شود که بال و پرم را تو وا کنی
دل را دوباره زائر کرب و بلا کنی
دوباره این دل من هوای کربلا کرد
دل شکسته ام را به غصه مبتلا کرد
کاش که من بال و پری داشتم
تا سر کوی ات گذری داشتم
کاش به بوسیدن آن آستان
مرتبت رفتگری داشتم
به جان داداشت که عشقش این همه راه اومدیم
می کشدم آرزوی تربتت
کاش بر آن خاک سری داشتم
تا بدهم شرح غمت کاشکی
از دل زینب خبری داشتم
کاش به یاد لب خشکیده ات
اشک بهاری بصری داشتم
کاش به جای همه ی کاش ها
در خور زانوت سری داشتم
یا بر سر من از سر نی سایبان بده
یا بر بلند نیزه مرا آشیان بده
جانم به لب رسیده ولی جان نداده ام
گفتم به دل که صبر کن و امتحان بده
نیزه سوار گشته ای و تند می روی
جا مانده ام برای رسیدن زمان بده
پایم دگر برای خودم نیست باغبان
بر ساقه های مرده ی من باز جان بده
با گیسوی رها شده در دست بادها
از نی مسیر قافله ات را نشان بده
دیدم که گفت چشم ربابت به نیزه دار
گهواره ی عزیز دلم را چکار بده
اگه دست تو نبود بر سینه ی زینب
زینب تا اینجا صد بار مرده بود
یا حسین ...