نمایش جزئیات

آه یاران روزگار شام شد

آه یاران روزگار شام شد

آه یاران روزگار شام شد

نوبت شرح ورود شاه شد

شام یعنی مرکز آزارها

آل عصمت را سر بازارها

شام یعنی از جهنم شوب تر

اهل بیت از کربلا مظلوم تر

واویلا واویلا واویلا واویلا

در ورود شام از شمیر لعین

کرد خواهش ام کلثوم حزین

ما اسیران عترت پیغمبریم

پرده پوشان حریم داوریم

خواهی ار ما را بریدر شهر شام

از مسیری بر که نبود ازدحام

بلکه که کمتر گرد

عترت صف زنند

خنده و زخم زبان و کف زنند

پشت آن دروازه خلقی بیشمار

رخت نو پوشیده

دست و پا نگاه

بهر استقبال با ساز و دقل

سنگشان در دست جای دسته گل

ریختند از هر طرف زنهای شام

آتش و خاکستر از بالای بام

یا زینب یا زینب یا زینب یا زینب

زینب مظلومه بود و گرد نی

هیجده خورشید بر بالای نی

هیجده آئینه حق الیقین

هیجده صورت ز صورت آفرین

هیجده ماه به خون آراسته

با سر ببریده بر پا خواسته

رأس ثارالله ز خون بسته نقاب

سایبان زینب اندر آفتاب

آن سوی محمل سر عباس بود

روبرو با رأس خیرالناس بود

یک طرف بر نی سر طفل رباب

بر سر نی داشت ذکر آب و آب

ماه لیلا جلوه گر بر نوک نی

گه به عمه گه به خواهر چشم وی

بسکه بر آل علی بیداد رفت

داستان کربلا از یاد رفت

خصم بد آئین به جای احترام

کرد اعلان بر یهودیهای شام

کین اسیران عترت پیغمبرند

این زنان از خاندان حیدرند

این سر فرزند پاک حیدر است

روز روز انتقام خیبر است

طبق فرمان امیر شهر شام

جمله آزادید بهر انتقام

آن قدر آل پیمبر را زدند

دختران ناز پرور را زدند

خنده های فتح بر لب می زنند

زخمها بر قلب زینب می زنند

از یکی پرسید این سر زان کیست

گفت این رأس حسین بن علی است

این بود مهر سپهر عالمین

نجل احمد یوسف زهرا حسین

وای من ای وای من ای وای من

کاش می مردم نمی گفتم سخن

آن جنایت پیشه با خصم تمام

زد بر آن سر سنگی از بالای بام

آن سر آن آئینه حق الیقین

اوفتاد از نیزه بر روی زمین