نمایش جزئیات

روضه و توسل به حضرت سیدالشهدا علیه السلام اجرا شده شبِ دوم محرم۱۴۰۲ به نفسِ سید مهدی میرداماد

روضه و توسل به حضرت سیدالشهدا علیه السلام اجرا شده شبِ دوم محرم۱۴۰۲ به نفسِ سید مهدی میرداماد

"اَللّـٰهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ ظٰالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ، وَآخِرَ تٰابِعٍ لَهُ عَلىٰ ذٰلِکَ،اَللّـٰهُمَّ الْعَنِ الْعِصٰابَةَ الَّتى جٰاهَدَتِ الْحُسَیْنَ، وَشٰایَعَتْ وَبٰایَعَتْ وَتٰابَعَتْ عَلىٰ قَتْلِهِ، اَللّـٰهُمَّ الْعَنْهُمْ جَمیعاً"

"يا رب الحُسين، بحق الحُسين، اِشف صدر الحُسين، بظهور الحُجُّة ، يا رب الحُجُّة، بحق الحُجُّة، اشف صدر الحُجُّة، بظهور الحُجُّة "

لرزانده غربت تو دل روزگار را
برده است داغت از دلِ عالم قرار را

شکر خدا به روز جزا دست ما پُر است
پُر کرده ایم از غم تو كوله بار را

*همه ي زندگي مارو غم تو پر كرده، وقتي غمِ حسين هست، ديگه بقيه غم ها چيزي نيست…*

 "هر كه غمت را خريد عشرت عالم فروخت
 با خبران غمت بي خبر از عالمند"

*همه ي غم و غصه ي ابي عبدالله فقط يك كلمه است، اونم زينبِ، از فردا فقط روضه ها يه جمله است: امان از دل زينب...*

شکر خدا به روز جزا دست ما پُر است
پُر کرده ایم از غم تو كوله بار را

باران گریه آمد و دل زنده شد حسین
آباد می‌کند غم تو شوره‌زار را

ای کاش خاک پای تو باشیم عاقبت
تا تاج سر کنیم همین افتخار را

ما کربلا نرفته ز دنیا نمی‌رویم
ما را ببر، تمام کن این انتظار را

شاعر ميلاد عرفان پور

 

*آقاجان! فردا كه ميرسي كربلا مارو هم ببر، ان شاءالله ما هم با قافله ابي عبدالله برسيم كربلا، كاروان حسين كه فردا ميرسه روضه خونش زينبِ، هر وقت كربلا بري و بياي بايد سختي بكشي، بايد بلا ببيني، براي ما هم فقط نيست، حتي براي انبياء هم بوده، اما همه براي بلاي ابي عبدالله گريه كردند، اميرالمؤمنين از صفين كه بر مي گشت، از اسب پياده شد، خاك كربلا رو برداشت،" وَاهاً لَكِ أَيَّتُهَا التُّرْبَةُ لَيُحْشَرَنَّ مِنْكِ أَقْوَامٌ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ بِغَيْرِ حِساب" گفت: خاكِ كربلا! خوش به حالت، يه روزي يه عده اي از اين خاك، بي حساب و كتاب ميرن بهشت، يه روزي اين خاك ميشه خاكِ مقدس...
اين خاك از زماني شد خاك مقدس، كه حسين رسيد كربلا، زينب رسيد كربلا، چه رسيدني، وقتي اومدن زينب رو پياده كنند عباس اومد، اما بيشترين نقل اينه كه خود ابي عبدالله هم اومده، عباس ركاب محمل رو گرفته، ابي عبدالله مي فرمود: جوانان بني هاشم بياييد حلقه بزنيد نامحرم ها نبيين، من خودم خواهرم زينب رو پياده كنم، پنجاه و چهار ساله كه كسي قد و بالاي زينب رو نديده، پنجاه و چهارساله كسي سايه اش رو نديده...
وقتي اهلبيت پياده شدن، خيمه ها برپا شد، آرايش چيدن خيمه ها خودش روضه است، اولين خيمه توي بلندي خيمه اباالفضلِ، اولين خيمه اي هم كه جمع شد، خيمه ي عباس بود...
همه نگران حسين بودن، اما حسين نگرانِ زينب بود، از چيدن خيمه ها، از دستوراتي كه داد، از پياده شدن زينب، همه نشان دهنده ي همين بود، همه رو ابي عبدالله جمع كرد، رفت رو بلندي"هَاهُنَا مَحَطُّ رِحَالِنَا" گفت"وَ مَسْفَكُ دِمَائِنَا" گفت، بذار معنيش رو با شعر بگم:*

مِناي وصل خداوند اكبر است اينجا
ادب كنيد كه از كعبه برتر است اينجا

بايستيد و بخوانيد سوره ي توحيد
كه قتلگاه شهيدانِ بي سر است اينجا

*همه رو ابي عبدالله نگاه كرد، اما يهو نگاهش يه جا ايستاد، كجا؟*

نگاه ممتد او شرحِ حال زينب بود
چه حرف ها به نگاهِ برادر است اينجا

 تا نگاه كرد به زينب اشك ريخت، انگار همه ي روضه هارو مجسم ديد، اما برا اينكه زن و بچه اش اشكش رو نبينن سريع گريه اش رو قطع كرد، زينب رو هم آروم كرد، فرمود: زينبم! الان زوده گريه كني، هنوز گريه ها در پيش داري، صبر كن خواهرم!...
اينجا نگاهه حسين حرف داشت، نگراني داشت، اما هنوز رقيه اش سالمِ، سكينه سالمِ، يه نگاه كرد ديد هنوز چادرها سالمِ، چادري خاكي نيست، چادري سوخته نيست...*

شروع قصه عطش، نيزه است، خنجر و تيغ
و در ادامه ي آن حرفِ معجر است اينجا

*ابي عبدالله بچه هاش رو جمع كرد، دخترهاش رو، برادرهاشو جمع كرد، خواهرهاش رو جمع كرد، يه نگاه به زن و بچه اش كرد گريه كرد، اين يه نگاه، اما نگاه بعدي رو عصر عاشورا كرد"تُدیرُ طَرْفاً خَفِیّاً إِلى رَحْلِک َ وَ بَیْتِک"  هي لشكر مي رفتن سمت گودال، مي گفتن: حسين زنده است؟ يكي مي گفت: نه! ديگه كارش تمومه؛ تكون نميخوره، يكي مي گفت: نه! از زخماش خونِ تازه مياد، يكي شمشير برداشت گفت: الان ميرم كار رو تموم ميكنم، تا رفت جلو ديد حسين تكون خورد، سه ساعت حسين توي گودال دست و پا ميزد، يه نفر نرفت بگه پاشو تو پسرِ فاطمه اي، هر كي رفت جلو، ترسيد برگشت، شمر عصباني شد، گفت: تكليف رو معلوم كنيد، يكي ميگه زنده است، يكي ميگه نه، ميخواهيد بدونيد حسين زنده است يا نه؟ رفت روي بلندي صدا زد: حمله كنيد سمت خيمه ها، بريد سراغ زينب، حسين غيرت اللهِ، اسم زينب بياد اگه زنده باشه بلند ميشه، تا رفتن طرف خيمه ها، بلند شد، حسين!...*

شمر فهمید که انگار علمدارت نیست
چه عجولانه به گودال سرازیر شده

دو قدم رفت به پایین و دوباره برگشت
داد زد زود بیایید زمین گیر شده

همه حیرت زده دیدند حسین ابن علی
چقدر بعد علی اصغر خود پیر شده

*يه نگاه توي خيمه ها به بچه هاش انداخت، يه نگاه توي گودال قتلگاه به خيمه هاش انداخت، يه بار ديگه هم يه نگاه كرد، كجا؟ تو تشتِ طلا، ديد دستاي زينب رو نامحرما بستن، بچه هاش رو آوُردن توي مجلس نامحرم، ديد يه نفر داره دخترش رو نشون ميده، زينب بچه اش رو زود زير چادر گذاشت، حسين!...*