نمایش جزئیات

روضه و توسل به حضرت رقیه سلام الله علیهااجرا شده شبِ سوم محرم۱۴۰۲ به نفسِ کربلایی سید امیر حسینی

روضه و توسل به حضرت رقیه سلام الله علیهااجرا شده شبِ سوم محرم۱۴۰۲ به نفسِ کربلایی سید امیر حسینی

عمه، عمه مگر چه میخواهم 
من که غیر از پدر نمیخواهم

عمه جان من که حرف بد نزدم 
حرف زشتی به هیچ احد نزدم
 
خصم میخواست گوشواره اگر 
 لاله ام از چه کرد پاره دگر 

من که جدم علی به وقت نماز 
داد انگشتری به اهلِ نیاز
 
مادرم فاطمه سه لیل و نهار
نان افطار خویش کرد ایثار
 
من خودم گوشواره میدادم 
دُر به آن نابکار میدادم 

عمه! این ناسزا و همهمه چیست 
مادر ما مگر که فاطمه نیست ؟

*اینها رو که به عمه میگفت یادش اومد پای وقتی نیزه اون شب اومد پایین  گفت: بابا خیلی دلتنگت بودم ..بغل کرد سر و..بعد درگوشش گفت:راستی بابا خارجی یعنی چه؟..*

پس بگو تازیانه کم بزنن 
دخترم دخترانه ام بزنن
 
من و مثل آدم بزرگها میزنن
 من دووم نمیارم عمه
 
عمه! پشتم از تازیانه خم شده است 
مثل پهلوی مادرم شده است
 
گفته بودی که مادرت زهرا 
قامتی داشت مثل قدِّ شما 

من ولی طفل کوچکم عمه 
طاقتم نیست کودکم عمه 

بیش از این خصم گر مرا بزند
 قامتم چون نهال می شکند

باید امشب خوابم و نگه دارم 
چِشای پر آبم و نگه دارم
 
حقّ بده! نمی تونم با کف دست
 کاملاً حجابم و نگه دارم 

حالا که به من دادی امشبتو
 فرصتی شده ببوسم لبتو 

عمو رو اگر دیدی بهش بگو
خیلی اذیت میکنن زینبتو 

برای دق دادنم طعام آورد 
صدقه دختر شامی شام آورد
 
خیلی برخورده بهم آخه چرا
لباسهای کهنه شو برام آورد 

به ما بر میخورد ما سفره دار عالمی هستیم 
بیندازید سویم سنگ اما تکه نان را نه
 
حرمله گلهای گلشن رو می زد 
نسل و ذریه پنج تن و می زد 

آخرش نفهمیدم گناهم چی بود 
شترش راه نمیرفت من و میزد
 
آنقدر پدر پدر پدرکنم
دخترای شامی را خبر کنم 

روسری سوختم رو یا پاره ام رو 
تو بگو کدومش رو سر کنم 

بابا بابا!نگفتی دختری داری
چرا محل نمیذاری 
شدم عجب گرفتاری 

بابا بابا !یه قاصدک خبر آورد
 که تیری توی قلبت خورد 
هم اونجا دخترت هم مرد 

خوش اومدی بابا!
شد گیسویم سفید به ما هم سری بزن
از خانه ی یزید به ماهم سری بزن..