نمایش جزئیات
روضه و توسل به حضرت سیدالشهدا علیه السلام اجرا شده شبِ دهم محرم۱۴۰۲ به نفسِ سید مجید بنی فاطمه
خواهرش بر سینه و بر سر زنان
رفت تا گیرد برادر را عَنان
*همه رفتن اباالفضل رفت علی اکبر رفت قاسم رفت همه پریشان، زینب دلشوره داره، امام حسین اومده وداع کنه..*
سِیل اشکش بست بر شَه راه را
دود آهش کرد حیران شاه را
در قفای شاه رفتی هر زمان
بانگ مَهلاً مَهلَنَش بر آسمان
کِای سوارِ سرگِران کم کن شتاب
جانِ من لَختی سبک تر زن رکاب
*داداش آروم برو، فرشته ها میگن نرو، انبیا و اولیا میگن نرو، زینب میگه نرو.. اما حسین به اون وعده ی الهی میخواد عمل کنه، تا تهش میخواد بره، هر چی زینب گریه و ناله کرد. دید حسین همینجوری داره حرکت میکنه به سمت میدان، گفت الان یه کار میکنم دیگه قدم از قدم برنداره، صدا زد حسین، جانِ مادرم...*
تا ببوسم آن رخ دلجوی تو
تا ببویم آن شِکَنجِ موی تو
شهر سراپا گرم شوق و مست ناز
گوشه ی چشمی به آن سو کرد باز
دید مشکین مویی از جنس زنان
بر فَلک دستی و دستی بر عَنان
زن مگو، مرد آفرینِ روزگار
زن مگو، بنتُ الجلال اُختُ الوِقار
زن مگو، خاکِ درش نقش جبین
زن مگو، دست خدا در آستین
*همچین که زینب اومد جلو حسینو گرفت، ابی عبدالله از همون بالای ذوالجناح خواهرو بغل گرفت، سر زینب رو شونه ی حسین، سر حسین رو شونه ی زینب... برادرم! سه چهار ساله بودم بین در و دیوار مادرمو کشتن، بابامو کشتن، داداش حسنمو کشتن، دلم به تو خوشه کجا میری؟ علی اکبر رفت، اباالفضل رفت... داداش فکر نکنی یار و یاوری نداری، داداش میخوای خودم شمشیر بگیرم وسط میدان بیام؟ همون کاری که مادرم زهرا کرد.ابی عبدالله فرمود: خواهرم آروم باش، این وعده ی الهیه، من باید برم عزیز دلم، صدا زد داداش حالا که داری میری یه خواهشی دارم سرتو بالا بگیر. چرا خواهرم؟ داداش مادرم زهرا وصیت کرد، گفت: زینب یه روزی کربلا، داداش حسینت تنها میشه، غریب میشه، اگه ازت طلب لباس کهنه ای رو کرد بدون دیگه برنمیگرده...عوض من زیر گلوشو ببوس، وداع کرد، آخ، امان از آن ساعتی که زینب جلو خیمه نگاه کرد..*
نه ذوالجناح دگر تاب استقامت داشت
نه سیدالشهدا بر جدال طاقت داشت
*یه مرتبه دید حسین از رو زین افتاد*
ظاهرا جدِّ اطهرش هم بود
پدرش بود مادرش هم بود
وقتی افتاد روی گونه ی راست
بین مقتل برادرش هم بود
جای سالم نبود در بدنش
*هی غَلت میخورد، این تیرا تو بدن میشکست، بعضیا میگفتن منم میخوام ثواب کنم برید کنار، یکی با سنگ میزنه...*
زیر پای سنان و نیزه و تیر
نه فقط سینه، حنجرش هم بود
بی کس و بی پناه از نزدیک
سنگ میخورد و خواهرش هم بود
خواهرش قبل قاتلش آمد
تا نفس های آخرش هم بود
گرچه او را زدند اما چون
چادرش بود معجرش هم بود
از همه دلخراش تر اینکه
دمِ گودال دخترش هم بود
برچسب ها
- سید مجید بنی فاطمه
- متن روضه
- شعر مذهبي
- روضه جانسوز
- روضه قتلگاه
- متن روضه امام حسين
- روضه و توسل
- شعر روضه
- گريز روضه
- حاج سید مجید بنی فاطمه
- گريز مداحي
- متن روضه شهادت امام حسين
- اباعبدالله الحسين
- متن شعر مداحي
- براي امام حسين
- متن روضه با صوت
- متن روضه شب دهم محرم
- دانلود صوت روضه
- متن شعر و روضه به همراه سبک
- متن روضه برای روز عاشورا
- متن روضه شب 10 محرم
- آموزش مداحي
- شب عاشورا محرم 1402
- محرم1402سید مجید بنی فاطمه
- سید مجید بنی فاطمه محرم1402