نمایش جزئیات
روضه و توسل به حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام اجرا شده شبِ دوم محرم۱۴۰۲ به نفسِ حاج محمد رضا بذری
"اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَهْلَ بَيْتِ النُّبُوَّةِ، وَمَوْضِعَ الرِّسالَةِ، وَمُخْتَلَفَ الْمَلائِكَةِ، اَلسَّلاَمُ عَلَي الْمَهْدِيِ وَ عَلی آبائه، السَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا صَرِيعَ الْعَبْرَةِ السَّاكِبَةِ،السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا صَاحِبَ الْمُصِیبَهِ الرَّاتِبَهِ،وَ یَا رَحْمَةِ اللهِ الْوَاسِعَة،وَ یا بابَ نِجاةِ الْأمّة"
هر که پای نگار پا نشود
درِ جنت به روش، وا نشود
قَبْرُهُ فِی قُلُوبِ مَنْ وَالا
در دلم غیر دوست جا نشود
رو به هر کس زدم مرا پس زد
هیچ جا کوی آشنا نشود
اشک اگر آبرو نگه دار است
راز من با تو برملا نشود
ما محرم گرسنه ی اشکیم
کاش چشمی کم اشتها نشود
*من از محرم بیگریه میترسم،من از محرمی که اشک نداشته باشم میترسم حسین جان به من روزی گریه بده..*
گریه کن همنشین معصوم است
تا قیامت از او جدا نشود
زهد بی حب، تو ضرر دارد
پس کسی بی تو، با خدا نشود
پرچمت اعتبار منزل ماست
بی تو این خانه ها بنا نشود
*هنوزم خیلیها اعتقاد دارند پی خونهای رو میذارن کمی تربت امام حسین میریزن...*
وادی تور ماه حسینیههاست
نطق ما هر کجا که وا نشود
وا مکن از سر خودت ما را
آخه سفرهٔ شاه بیگدا نشود
بی پناهم پناه من زهراست
دستم از چادرش رها نشود
تعزیهدار روضهٔ تو، رضاست
او نگرید عزا عزا نشود...
*حضرت رضا به ابن شبیب فرمودند: "إن كُنتَ باكِيا لِشَيءٍ فَابكِ لِلحُسَينِ" ابن شبیب! میخوای گریه کنی بر حسین گریه کن. بعد فرمود: ما پلکهامون زخم شده انقدر گریه کردیم..*
« زخمهای او زیاد و اشکهای ما کم است
میپذیرد باز از ما این بضاعت را حسین
دست و پا میزد اگر در خون میان قتلگاه
دست و پا میکرد اسباب شفاعت را حسین»
حج نوکر طواف شش گوشه است
مکه خوب است، کربلا نشود
کلِّ عالم به پات جان بدهند
باز حق غمت ادا نشود
*این روایت از امام صادق علیه السلام است که میفرماید: همه ی عالم جان بدهند، انسانها جان بدن برای این مصیبت حقش ادا نمیشه. امام صادق به مسمع بصری فرمود: مسمع!کربلا نمیری گریه میکنی یا نه؟ گفت: بله..حضرت فرمود: بگو ببینم جزع و فزع برا حسینمیکنی یانه؟ برای حسین ما بیقراری می کنی یانه؟..*
ته گودال رفت و آمد بود
روی جسمت برو بیا نشود
دختر کوچک تو خوابیده
کاش! دور سرت سر و صدا نشود
کاش! آقا تو بی کفن نشوی
کاش! سهم تو بوریا نشود
«حسین وای وای ...»
آن سفر کرده که صد قافله دل همرَه اوست
راه بستن روی قافلهاش، دشمن و دوست
هر کجا هست خدایا به سلامت دارش
گره افتاده حسین بن علی در کارش
*آقا! هزارو چهارصد سالههنوز این داغ تازه هست آقا. سفر به سلامت آقا..*
کودکان در بغل مادرشان خوابیده
دختران هم گلِ سر بر سرشان، خوابیده
ردِّ خورشید عراق هست روی صورتشان
از غریبی به خدا طاق شده طاقتشان
دخترانی که به روی پر قو خوابیدند
اما، موقع دیدن لشکر چقدر ترسیدند
زینب از ناقه چه با واهمه آمد پایین
زینب آمد؟ نه! بگو فاطمه آمد پایین
گَرد بر چادر خانوم بنشیند هیهات
قد او را کسی از دور ببیند هیهات
آه زینب به ملاقات خدا آمدهای
کربلایی شدهای کرب و بلا آمدهای
تو که دور و بر خود چند برادر داری
پرده داری حرمی چون علی اکبر داری
تو که در امر حیا بین زنان منتخبی
چون علی شیر خدا شیر خدای عربی
چند روزِ دگر آماده هجران هستی
بی ابوالفضل گرفتار بیابان هستی
وقتی ابی عبدالله خواست راه بیفته این ندای ابی عبدالله نه فقط برای مردم اون زمان بوده در کل تاریخ این جمله ثبت شده برای همه آزادگان عالمه.. فرمود: "مَنْ کَانَ بَاذِلًا فِینَا مُهْجَتَهُ، وَ مُوَطِّناً عَلَى لِقَاءِ اللَّهِ نَفْسَهُ، فَلْیَرْحَلْ مَعَنَا" فرمود:هر کس میخواد جانشو در راه ما بده آماده ی لقاءُ الله است. این ندای امام حسین همه ی تاریخ تحت تاثیر این ندای ابی عبدالله است. همه با امام حسین راه افتادن،عاشقان فی سبیل الله راه افتادند اما عجیب اینجاست..ابن هیثم میگه با پدرم رفتیم کربلا خار جمع کنیم، هیزم جمع کنیم، خیمه ای رو دیدم تعجب کردم رفتم تو خیمه دیدم یه پیرمرده ابزار جنگ همراشه اسبی هم دم خیمه آماده است. گفتم خودت رو معرفی کن گفت :من انس بن حارث کاهلی از صحابه رسول خدا هستم. از پیغمبر شنیدم حسین بن علی تو این وادی جان میده من سالهاست که تو کربلا خیمه زدم. که اگر عمرم کفاف کرد با ابی عبدالله در مسیر ابی عبدالله و با حسین باشم و جان بدم . اگر عمرم کفاف نکرد تو زمینی جان بدم که حسین بناست جان بده. روز دوم وقتی ابی عبدالله رسید کربلا، انس به استقبالش اومد. گفت:آقا سالها چشم به راهتان بودم.
راه امام حسین تحریم داره.. آب و به روت میبندن.. شهادت داره ..گاهی باید آبروت رو تو راه حسین بدی.. گاهی زن و بچه ات رو باید فدا کنی..راه ابی عبدالله سختی داره. اونهایی که راحت طلبن عافیت طلبن نمیتونن مسیر حسین رو طی کنن.
انس تا روز عاشورا همراه حضرت بودموقع رفتنش که شد.. نوشتن این عمامهاش را آورد به کمر خودش بست تا این کمر خمش یکم راست بشه..یه دستاری هم به پیشانی بست. این ابرویش را زیر اون پنهان کرد.. اومد محضر سیدالشهداشمشیر به دست گرفت. آقا تا انس رو دید انقدر گریه کرد. رفت جان داد.. ابی عبدالله رسید به کربلا، نوشتن اسب آقا حرکت نکرد.ابی عبدالله هفت تا اسب عوض کرد حرکت نمیکنه. سوال کرد نام این سرزمین چیست؟ گفتن: آقا! غاضریه..نام دیگه اش؟ شاطی الفرات..نام دیگه اش؟ نینوا..نام دیگه اش؟ کربلا ..تا شنید کربلا..این کلمه رو "تنفّس الصُّعداء" هم برای زینب کبری آوردن هم برا ابی عبدالله آقا نفس بلند میکشید.. نفس، یعنی به شماره افتاده بود..
این کلمه رو دو جا برا ابی عبدالله آوردن زمانی که به کربلا رسید. یه جاییم تا رسید بالا سر علی اکبر.. نوشتند "تنفّس الصُّعداء" هی پشت هم میگفت: ولدی علی... ولدی علی ولدی علی.... ابی عبدالله تا رسید به کربلا تا گفتن اینجا کربلاست. صدا زدن"اللهمّ انّی اعوذ بِک مِنَ الکربِ و البَلا"
بعد فرمود:"هاهُنا والله مناخ ركابنا، هاهُنا والله محط رحالنا، ها هُنا والله مقتل رجالنا، هاهُنا مَسفَکُ دِمائِنا "خون ما رو میریزن بعد فرمود:"ها هنا والله ترمل النساء" اینجا زنها تنها میشن. "ها هُنا والله تذبحُ الاطفال"اینجا بچه ها رو ذبح میکنن."ها هُنا والله تُهتَکُ الحَریم" اینجا حرمتها دریده میشه و بیاحترام میشه. خیلی سخته فکر کن ابی عبدالله داره ها هنا رو میگه این دور وبر زن وبچه میشنون چی میگن ..خیلی سخته رباب بشنوه میگه تذبحُ الاطفال... مثلا اباالفضل بشنوه میگه اینجا زنها رو به اسارت میبرن..
چقدر کلام ابی عبدالله مهمه..امامحسین وقتی بچه بود دیر زبانش وا شد .پیغمبر دست حسینو گرفت آورد تو مسجد گفت الله اکبر، دید نمیتونه بگه.. تکبیر هفتم ابی عبدالله تونست بگه الله اکبر.. انقدر حرف حسین بن علی مهمه.. همه احترام میگذارن. پیغمبر تا دید حسین اولین الله اکبر را گفت پیغمبر سنت رو گذاشت بر اینکه.. مستحبه تو نمازمیخونی هفت تا الله اکبر بگی..*
ابی عبدالله از مرکب پیاده شد فرمود عباس جان بگو خیمهها رو برپا کنند. خیمهها برپا شد، اهل بیت تو خیمه بزرگی جمع شدند.. ابی عبدالله یک ساعت به هم نگاه کرد..میدید و گریه میکرد. اونها هم میدیدن حسین رو گریه میکردن.اما یه کلمه حرف نمیزدند وسطش.. ببینن امام رفتارش چیه؟ چیکار میخواد بکنه...ابی عبدالله اکبرش رو دید، اصغرش رو دید،عباسش رو دید، رقیه رو دید، سکینه اشم دید.. زینب، رباب، این زن و بچه همه رو میدید یه ساعت همه رو دید و گریه کرد. بعد یه ساعت دست به آسمان بلند کرد. صدا زد.. "اللهم إنّا عِترتِ نبیک" خدا ما رو آواره کردن، آوردن اینجا..خدا حرمت ما را نگه نداشتن..
اهل بیت تو خیمه یکی یک کلمه حرف نزد تا ببینن ابی عبدالله چی میگه..اما نوشتن حسین رو به روی اینها خطبه میخوند هی میخندیدند.. نوشتن ابی عبدالله خطبه میخوند سر و صدا میکردند.. کسی صدای حسین رو نشنوه... نوشتن ابی عبدالله اصغر رو روی دست بلند کرد داشت حرف میزد همینجور وسط کلامش "فَذُبِحَ الطِفل من الاُذن إلی الاُذن" آقا داشت حرف میزد این بچه رو ذبح کردن..
نوشتن شمرم رو سینهٔ آقا نشست، آقا داشت با شمر حرف میزد.. آقا رو به رو خوابوند آقا داشت حرف میزد میون کلام حسین...*
مظلوم بودی و
از آب فرات محروم بودی و
تشنه بودی و
زیر حجمه ی دشنه بودی و
تنها بودی و
فکر خیمه وزنها بودی و
عالم و بیقرار کنم
خیمههاتو چیکار کنم
خودم پناه عالمم
کدوم طرف فرار کنم
*ابی عبدالله داشت حرف میزد وسط کلامش سر از بدنش جدا کردن ...*
وقت جدا شدن که نیست
میری و دست من که نیست
اشاره میکنی نیا
قتلگاه جای زن که نیست
*تا ابی عبدالله رسیدکربلا تا پاش به زمین کربلا رسید..نوشتن این خاک کربلا رنگ عوض کرد رنگ باخت.. بادی وزید این گرد و غبار کربلا رو محاسن حسین نشست.. فقط روز دوم نبود خاک کربلا به محاسن حسین نشست یه روزیم نوشتن ابی عبدالله با گونه ی راست از مرکب به زمین افتاد.. حسین....*
من خودم یک تنه از کرب و بلا میبرمت
چه کسی گفته که پاشیده شده لشگر تو
لحظه ای فکر کنی پیر شدم مدیونی
در سرم هست همان شوق علی اکبر تو
سعیم این است ببینم بدنت را، اما
چه کنم! شمر نشسته جلوی خواهر تو
برچسب ها
- رضا بذری
- آموزش مداحی
- دانلود مداحی
- متن شعر
- شعر مداحی
- اشعار مذهبی
- شعر و روضه ورود به کربلا
- محمد رضا بذری
- مداحی محدرضا بذری
- متن شعر شب دوم محرم
- شب دوم محرم
- ورودیه
- متن شعر برای روز دوم محرم
- متن شعر ورود کاروان امام حسین به کربلا
- ورود کاروان امام حسین به زمین کربلا
- متن روضه ورود کاروان امام حسین به کربلا
- حاج محمد بذری
- متن ورود کاروان امام حسین به کربلا
- بذری
- شب دوم محرم 1402