نمایش جزئیات

شعر خوانی وتوسل به حضرت رقیه سلام الله علیها اجرا شده۱۴۰۳ به نفسِ سید امیر حسینی

شعر خوانی وتوسل به حضرت رقیه سلام الله علیها اجرا شده۱۴۰۳ به نفسِ سید امیر حسینی

*بالاخره گریه هاش جواب داد..گفت بابا من تو رو با سر میکشون تو‌خرابه...باباشو کشوند خرابه...*

بیا با هم حرف بزنیم 
تو هم بگو منم میگم 
تو از سر و تنت بگو 
من از سر و تنم میگم 

من بمیرم بابایی چی آوردن سر تو 
مثل زخم تو زخمه بدن دختر تو
 
تو که رفتی بابا 
ما رو با خیمه ها سوزوندن 
رباب و عمه تنها موندن 
حتی سر ما رو هم میشکوندن
 
تو که رفتی بابا
شیر علی شده خونابه 
حالا علی رو نی میخوابه 
سرش رو نی زیر آفتابه 

شبیه زخمهات پر از کبودیِ تنم 
خونم شکفته جای گُلای پیرهنم  

بابا! بابا!
دلم میخواست ببوسمت 
ولی رو نیزه ها نشد
 
قدم بهت نمی رسید 
طناب دستم وا نشد
 
حالا جای النگو، روی دستام طنابه 
بدتر از درد دستهام بی تو بودن عذابه 

خبر داری بابا ؟
ما رو سر بازار بردن 
با طعنه و آزار بردن 
اسیر و گرفتار بردن 

خبر داری بابا ؟
از زندگی سیرم کردن 
تو بچگی پیرم 
اسیر زنجیرم کردن
 
دلم بابایی، ازت جدا نشد دمی 
اگر چه زخمی، بابای خوبِ خودمی 

حالا که اومدی پیشم رو پام میذارم سرِتو 
دستهای زخمیمو ببین تنها نذار دخترتو
 
بابا جونم ببخشید خرابه در نداره 
خنده ها و نگاه‌ ها حرصمو در میاره 

دوست دارم بابا !
چه خوبه که الان اینجایی 
بیا بریم با هم دوتایی 
بریم پیش عمو بابایی 

فدای تو عمه...  
رسیده لحظه های آخر 
عمه از این شکسته بِگذر 

میرم پیش داداشم اکبر 
دلم گرفته بابا من و همرات ببر 
رهام کن از درد گوش و درد سر
 
بابا دنیا داره دور سرم هنوز میچرخه 
بابا هنوز داره گوشم صوت میکشه