نمایش جزئیات

روضه و توسل به حضرت رقیه سلام الله علیها اجرا شده۱۴۰۳ به نفسِ سید امیر حسینی

روضه و توسل به حضرت رقیه سلام الله علیها اجرا شده۱۴۰۳ به نفسِ سید امیر حسینی

من یه چی میگم قبل این روضه ای که میخوام بخونم، بعد تو میدونی و حضرت رقیه...همتون یه خلوت کنید با حضرت رقیه...این خانم حق و اختیار انتخاب ویژه داره.یعنی اگه کسیو رقیه چشمشو بگیره رد خور نداره. به هرکی ام نشون بده به باباش به عموش..به هرکی نشون بده، رو حرف این بچه حرف نمی زنن. حرف رقیه زمین نمی مونه. همه میخوان یجوری از دلش در بیارن. آخه این بچه رو خیلی زدن. کربلا تا شام زدنش. با بهانه بی بهانه زدنش. همه میخوان یجوری از دلش دربیارن... *

فقط دختر حسین بود شبا از سرما خوابش نمی برد تو خرابه.. روزا از گرما میگفت بابا! همینطور داره صورتم پوست میندازه. از خوشگلی دخترت سراغ نگیر. دخترا اینجوری میگن دیگه. بابا از بَر و رو افتادم! اما من هنوزم دختر قشنگتم مگه نه؟
حالا مونده گریه کنی...*

خورشید من آمدی شبانه
قدری بغلم کن عاشقانه

نشناختمت در اول کار
نفرین خدا به این زمانه

کی زیر گلوت را عزیزم
اینطور بریده ناشیانه 

* امشب نخوای گریه کنی کِی میخوای گریه کنی؟

تقصیر حرارتِ تنور است
این سوختگیِ زیر چانه

امروز شبیه موی تو سوخت
آن موی بلندِ دخترانه

اوضاع مناسبی ندارم
چه خوب که آمدی شبانه

من که همه عمر رفته بودم
تنها به مجالس زنانه

رفتم وسطِ شرابخواران
کَت بسته به زور تازیانه

«آه باباجان... آه باباجان...» 

برخورده به من چرا نبوده
برخوردِ کسی مؤدبانه

من دخترِ شاه عالمینم
دادند ولی به من اعانه

در راه شتر تکان نمی خورد
خوردم کتکی به این بهانه

هر بار طناب را کشیدند
خوردیم زمین دانه دانه

من سیر غذا نخوردم اما
خوردم دل سیر تازیانه

افتاد سرت ز روی شاخه
افتاد سرم به روی شانه

هر سنگ که بر سر تو میخورد
میکرد به سمت ما کمانه

«بابایی بابایی بابایی بابایی...»

این عین مقتله... از لشکر دشمنه. میگه دیدم یه دختره از وسط این اسرا بلند شد آسه آسه، پاورچین پاورچین بقیه بیدار نشن یه وقتا، رفت سمت نیزه بابا. همچین دور و برشو نگاه کرد کسی بیدار نشه. هی دست تکون داد اومد رو پنجه هی صدا میزد بابا! بابا! منم منم رقیه. بیا یه بغل به من بده. یه بغل به من بده. من دلم برات تنگ شده. من بغل تو رو نداشته باشم می میرم بابا خوشگلم. راوی قسم میخوره میگه دیدم نیزه خم شد، سر باباشو بغل گرفت. این صورت کبود رو گذاشت جای نیزهٔ خولی. تو نمیگی دل دخترت برات تنگ میشه. دخترت میمیره...*

(این روضه مردن داره. کسی نشینه نگاه کنه ها. رفقا! خیلی بلا می بینیم با این روضه بخوایم راحت کنار بیایم. این روضه مردن داره...)

با این پای زخم و خونی
عمه بگو باید چیکار کرد

هرجا میرم سنگه و خاره
آخه کجا میشه فرار کرد؟

اگه نیای عمو اباالفضل
اهل حرم بیچاره میشن

یه عده پخشن توی صحرا
یه عده هم توی آتیشن

«آه آه بابا ...»

بی آبی سخت تر میشه وقتی
گیر یه مشت بی آبرویی

حالا تو این هجوم دشمن
ما چه کنیم با بی عمویی

دیگه چی میخوای از وجودم
ازم گرفتی تو بابامو

نزن نزن یه لحظه وایسا
خودم میدم گوشواره هامو

«آه آه بابا...»