نمایش جزئیات

متن و سبک سینه زنی ای با وفا اباالفضل مشکل کشا ابالفضل

متن و سبک سینه زنی ای با وفا اباالفضل مشکل کشا ابالفضل

 ای با وفا اباالفضل، مشکل گشا اباالفضل

می رفت مـردی از نور آهســته ســوی دریا

با گامـــهای مـحـکم با خویش داشت نجوا

ساقــی درون خـیمه در تُــنگ گــاهـواره

ماهـی کوچکی داشت شش مـاهه شیرخواره

ذهنـش پر از هیــاهو در فــکر چــاره راهی

تا با خودش بیـارد آبــی بــرای مــاهی

بـــاید نمــود کــاری لب از عــطش ببندد

مــثل همیشه مــاهی بــر ســاقیش بـخندد

مَشکی به دوش برداشت راهــی به سـوی دریـا

در زیر لب مدد خواست یا مرتضی یا زهرا

آمــــد‌ کــنار دریــــا انــگار خــواب می دید

در رو بــه روی چــشمش گــویی سـراب می دید

خــود تــشنه بــود اما در فــکر تــشنه ها بود

در فــکر تـُـنگ و ماهی در یــاد تــشنه ها بـود

ظــرفش ز آب پـر کـرد راهـی به سـوی سـاحـل

چـسبانـده بـود مـحـکم مَشـکش به سـینه و دل

امــــــا مــــیـانه ی راه صیـــاد از ســـیاهـی

می خـواست تا بــمیرد در تــُـنگ آب مــاهـی

بـا یــک عمــود آهــن راهــش ز کـینه بـستند

پیــشانـی اش ز کــینه بـا ســنگها شکســتند

چـــون مَشک را بدست ســـقای آب دیــدنــد

صـــیادهــای نــامــرد دســتش ز تــن بـریدند

خــفاش هـای خـونخوار کــمر به کــینه بـستند

بــر چــشم های نـازش تــیر سـه شـعبه بستند

چـشمش دگـر نمی دید رویـش به خـیمه ها بود

حــتما دوبـاره ســـاقی در فــکر تــشنه ها بود

ســـاقی کــنار دریــــا خــونین به خـواب رفته

یـــک بــانوی خــمیده دســت بر کــمر گـرفته

بــغض و سـکوت و گریه در خــیمه مــوج می زد

دیــگـر کــسی ز ســـقا حــرفی به لــب نمی‌زد

مـــاهـی تـــشنه اش را ســـیراب کــرده بــودند

بــــر حــنجر قــشنگش قـــــلاب کــرده بــودند  

#شاعر سید امیر حسین میرحسینی

☆☆☆☆

ای حرمت قبله ی حاجات ما

یاد تو تسبیح ومناجات ما

تاج شهیدان همه عالمی   

دست علی ماه بنی هاشمی

همقدم قافله سالار عشق

ساقی عشاق و علمدار عشق

سرور و سالار سپاه حسین    

داده سر و دست براه حسین

عم امام و اخ و ابن امام  

حضرت عباس علیه السلام

ای علم کفر نگون ساخته  

پرچم اسلام برافراخته

مکتب تو مکتب عشق و وفاست

درس الفبای تو صدق و صفاست

شمع شده آب شده سوخته 

روح ادب را ادب آموخته

آب فرات از ادب تست مات 

  موج زند اشگ بچشم فرات

یاد حسین و لب عطشان او 

و آن لب خشکیده ی طفلان او 

ساقی کوثر پدرت مرتضی است

کار تو سقائی کرب و بلاست

هر که بدردی بغمی شد دوچار

گوید از یکصد و سی و سه بار

ای علم افراشته در عالمین 

اکشف یا کاشف کرب الحسین

از کرم و لطف جوابش دهی         

تشنه اگر آمده آبش

 

☆☆☆☆

ای فلک حیف از حسینم

حیف و صد حیف از حسینم

کشته شد نور دو عینم

حیف و صد حیف از حسینم

کشته شد شاه مدینه

کو حسین باب سکینه

شاه ما را سر بریدند

پیکرش در خون کشیدند

دست عباسش بریدند

اکبرش از زین کشیدند

نوگلش را غنچه چیدند

اصغرش حلقش دریدند