نمایش جزئیات

«بازگشت به مدینه»

«بازگشت به مدینه»

مدینه کاروانی سوی تو با شیون آوردم

ره آوردم بود اشکی که، من بر دامن آوردم

مدینه در به رویم وا مکن چون یک جهان ماتم

نیاورد ارمغان با خود کسی تنها من آوردم

مدینه یک گلستان گل اگر در کربلا بود

من اکنون گلاب حسرت از آن گلشن آوردم

اگر موی سیاهم شد ید از غم ، ولی شادم

که مظلومیت خود را گواهی روشن آوردم

اسیرم کرد اگر دشمن ، به جان خرسندم

به پایان خدمت خود را به نحو احسن آوردم

مدینه یوسف آل علی را بردم و اکنون

اگر او را نیاوردم ، از او پیراهن آوردم

مدینه گر به سویت زنده برگشتم ، مکن منعم

که من این نیمه جان را هم به صد جان کندن آوردم

مدینه این اسیریها نشد سد رهم ، بنگر

چه ها با خطبه های خود به روز دشمن آوردم