نمایش جزئیات
روضه و توسل ویژه اربعین حسینی اجرا شده به نفسِ حاج عباس واعظی
اَبر خون می بارید عطر گل می پیچید
بین یک دشت پر از یاس سپید
ساربان عاقبت از راه رسید
همه از ناقه زمین افتادند
هر کسی دید سمتی رفت
خسته هر کس به سر و سینهٔ خود میکوبید
باز خاتون دو عالم به زمین پای نهاد
نه، که او هم به روی خاک افتاد
نیست قاسم که پرِ چادر او برگیرد
نیست اکبر که عِنانی گیرد
نیست عباس رکابش گیرد
بین این قربانگاه مثل هر منزلِ راه
کودکان را همه در دوروبر خویش شمرد
زیر لب می نالید
باز یک طفل کم است
نکند باز یتیمی مُرده؟
*جانم جانم ظهر اربعین
باید بیتاب باشی*
خسته غمگین بی تاب گفت با عمه رباب
دختری کم شده است که سکینه با اشک
آب برداشته و علقمه رفته تنها
با عمو درد دلش تازه شده
*رباب داره حرف میرنه بی بی جان..*
همه رفتند سر خاکِ عزیزی اما
کودک من به کجاست؟
چه کنم قبر علی اصغر من خالی بود
*مگه دفنش نکرد حسین یه نگاه کرد به رباب گفت..*
گفت برخیز و بیا تا به زیارت برویم
دو خمیده، دو کمان، دو سپیدان حرم
دست بر خاک کشیدندو رسیدند به یک
خاکِ غریب غرق بوی خوش سیب
خواهر آمد به سر خاکِ برادر کم کم
خواهری چهره کبود پیرتر از همه بود
صدا زد حسین جان!
می شناسی من را با همین چین و چروک
با همین دیدهٔ تار تربتت میبینم
سر نداری که به بالای سرت بنشینم
*یاد عاشورا افتادم قربونت برم خاطرات داره تداعی میشه اون زمان که اومدم کنار بدن پاره پاره ات..*
هر ورق یک طرفی می افتاد
مجلس ختم گرفتند ولی
به سر نیزه سرت را دیدم
به سر نیزه سرش را بردن
مجلس ختم گرفتند ولی
نعل تازه به سم اسب زدند
اسب را هِی کردند غرقِ در نوحه و آه
روضه خوانی کردند لحظه ها پُر درداند
کاسه آب آوردند
که بپاشند روی تربت خاکیِ برادر قدری
یادش آمد ز ترکهای لبش خون می ریخت
*الهی برات بمیرم که لبات خشکیده بود از عطش حسینم! حسینم! حسینم! آی عقب مونده های از قافله اربعینیا صدا ناله هاتون کربلا برسه *
تشنه تر از همه بود هر دو لبهاش کبود
آب میگفت و نگاهش کردند
آب میگفت و میخندیدند
*با این زمزمه ها تسلی بدین قلب آقاتونو امروز فکر نکنین فقط زینب اومد گفت: داداش یه بچه کم شده ، یکی از بچه ها جامونده، نه..ایشالا میگم برات حقشو ادا کنی..*
نوزده طفل از این جمع ولی کم شده است
یا میان صحرا زیرِ یک بوته ی خار
دست در گردن هم جان دادند
یا زمان غارت از نفس افتادند
یا میانِ آتش سوختند و ماندند
یا که بندِ زنجیر بر گلوشان افتاد
یا که از کعب نی و تازیانه مردند
یا که از آبله و تاولِ پا پژمردند
یا که از دیدن راس عباس سر نی تب کردن
یا که از ضربه ی سنگی سنگین بارها غش کردند
اما حسین من !
بین اینان اما بیشتر قلب مرا داغِ عزیزت سوزاند
تا که بر سینه سرت را چسباند
نوبت دختر شد پیش من پرپر شد
یاد آن داغ (شام)که غساله تنش را تا دید
گفت برمیگردم
کارِ من نیست که این قَدِ کمان را شویم
اینهمه تاول و زخم بدن کوچک و خُرد
اینهمه جای کبود اندکی موی سپید
غل و زنجیر چرا باز نکردید از او
#شاعر:حسن لطفی
*دلاتون رفت خرابه روضه خون رقیه
ناله بزن تا بگم...*
خیلی خوش اومدی بابا به خونه ی خرابمون
فدات که با سر، سر زدی به این دل کبابمون
از زندگی سیر شدمو، بچه ام ولی پیر شدمو
از غم دوریت باباجون ببین زمینگیر شدمو
بابا سرم درد میکنه
آخ کمرم درد میکنه
از شدت گریه بابا
چشم ترم درد میکنه
*های های قربونت بدم که امروز این ناله ها میرسه خدمت ابی عبدالله...*
باباجونم حس میکنم
جا خوردی تا منو دیدی
ممنونتم که اومدی
ولی بابا دیر رسیدی
به زخم من نمک زدنت
چند نفری کتک زدن
سرشارِ بغض علی و
با کینه فدک زدن
پنجه زدن موی منو تموم گیسوی منو
کاشکی میشد که نبینی کبودی رو تنمو
بابا! بابا !
یادت میاد تو مدینه وقتی دیدی معجرمو
تو خونه امون وقتی دیدی چادر روی سرمو
رو زانوهات نشستمو محو چشِ ترت شدم
خنده به لب گفتی به من، شبیه مادرت شدم
حالا شدم بیشتر شبیه مادرت
بابا ببین روی کبودِ دخترت
یه خواهشی دارم پدر
خسته شدم منو ببر
یه خواهش دیگه ام دارم
یه چادری واسم بخر
*همه این حرفا رو زدم برای این یه بند
غیرتیای روضه....*
بابا یه چیزی میگمو ازت میخوام صبور باشی
این دفه من دق میکنم اگه ازم تو دور باشی
*چی میخواد بگه که میترسه میگه بابا صبور باش..*
پنجه سنگین عدو ردش رو صورتم نشست
جوری کشیده زد منو بابایی دندونم شکست
کشیده زد یهو دیدم تار میبینم
بابا ببخش تو رو درست نمیبینم
دست عدو بزرگتر از صورت من است
یک ضربه زد تمام رخم را کبود کرد
اصلا رقیه نه به خدا دختر خودت
یک شب میان کوچه بماند چه میشود
بگو تو خرابه بندم نکنند
بیشتر از این گله مندم نکنند
بابایی خیلی سرم درد میکنه
بگو از موهام بلندم نکنن
این پا برای دختر تو پا نمیشود
مویی که سوخته گره اش وا نمیشود
«یا حسین یاحسین یاحسین»
.