نمایش جزئیات

روضه و توسل ویژه اربعین حسینی اجرا شده به نفسِ حاج حمید عسکری

روضه و توسل ویژه اربعین حسینی اجرا شده به نفسِ حاج حمید عسکری

"اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَهْلَ بَيْتِ النُّبُوَّةِ، وَمَوْضِعَ الرِّسالَةِ، وَمُخْتَلَفَ الْمَلائِكَةِ، وَمَهْبِطَ الْوَحْىِ وَمَعْدِنَ‏‏ الرَّحْمَةِ، وَخُزَّانَ الْعِلْمِ، وَمُنْتَهَى الْحِلْمِ"

"اَللهمَّ کُن لولیَّک الحُجةِ بنِ الحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیهِ وَ عَلی ابائهِ..."

"صلی الله علیک یا مظلوم یا اباعبدالله"

 

از جان خود اگر چه گذشتم به راحتی
دل كنده ام ولی ز تنت با چه زحمتی


می خواستم به پات سرم را فدا كنم
اما به خواهر تو ندادند مهلتی

 

*امروز یاد اون روایت کنیم که پیغمبر فرمود: فاطمه جان! یه روزی میاد مردای این اُمت برا حسینم مثه مادرِ جوان مُرده گریه میکنند...  امروز سنگ تموم بذارید، مثل اینکه الان تو حرمش نشستید دارید روضه گوش میدید، خود معصوم فرمود: هر جا روضه ی ما برپا بشه اونجا حرم ماست... پس یا علی مدد*


كی گفته قطعه قطعه شدن درد آور است؟
مُردن به عشق تو كه ندارد مشقتی


بهتر نبود جای تو من كشته می شدم؟
بی تو چگونه صبر كنم.... با چه طاقتی؟

 

*تو زیارت ناحیه خود امام زمان می فرمایند: "یا جَدّا! قَدْ عَجِبَتْ مِنْ صَبْرِک َ مَلآئِکَةُ السَّماوات" از صبر تو ملائکه ی آسمانها تعجب کردن...*


از بس برای زخم لبت گریه كرده‌ایم
چشمی ندیده‌ام كه ندیده جراحتی

 

*آقا امام رضا می فرمایند:"  أقرَحَ جُفُونَنا" اینقدر ما برا جدمون ابی عبدالله گریه کردیم، چشم هامون زخم شد...*


تو رفتی و غرور حریمت شكسته شد
هنگام غارت حرم، آن هم چه غارتی


آتش زدند خیمۀ ما را و بعد از آن
دزدیده شد تمامی اشیاء قیمتی


این بچه ها تمامی شان لطمه خورده‌اند
با من ولی به شِكوه نكردند صحبتی


غصه نخور حقیر نشد خواهرت حسین
از فتح شام آمده‌ام با چه هیبتی


شرمنده‌ام رقیۀ تو در خرابه ماند
لطفی كن و سراغ نگیر از امانتی


عباس اگر نبود اسارت چه سخت بود
ممنونم از حمایت آن چشم غیرتی


شاعر: مصطفی متولی

 

یک اربعین بر روی نی دیدم سرت را
دیدم که زخمی کرده نیزه حنجرت را

یک قافله با سوز و اشک و آه آمد
برخیز و بنگر حال و روز لشکرت را

با ظرفی از آب آمده تا که ربابه
سیراب گرداند علی اصغرت را

برخیز ای نور دو چشمم ای برادر
تا که کمی آرام سازی همسرت را

بگذار تا شرح سفر با تو بگویم
بشنو کمی از غصّه های یاورت را

از کوفه و شام بلا، ای داد بیداد
رنج اسارت پیر کرده دلبرت را

 

*وقتی رسیدن شام بی بی زینب به اون نانجیب فرمود: این زن و بچه خسته اند، بیست روزه تویِ راهند، حداقل بگو مارو از یه گذرگاهی عبور بدن که خلوت باشه، اما امان از بی معرفتی،امان از لج کردن، نانجیب صدا زد: ساربونا اینا رو از محله و بازار یهودیها رد کنید، بعضی نقل ها نوشتن: هزاران نفر اومدن برای دیدن، آخه شنیده بودن خارجی ها دارن میان، کار به جایی رسید از بالای بام آتش میریختن...*

وقتی گذر دادند ما را بین مردم
دیدم سر نی گریه ی آب آورت را

دیدم ز بام خانه طفلی خیره سر با
سنگی نشانه رفته چشمان ترت را

رقّاصه های شهر را آورده بودند
تا در بیارند اشک چشم خواهرت را

تهمت زدند و خارجی خواندند ما را
آتش زدند آن جا دل غم پرورت را

آن جا نمی دانی چه زجری می کشیدم
وقتی که نان می داد شامی دخترت را

با هر صدای خیزرانی که می آمد
من می شنیدم ناله های مادرت را

جا مانده گَنج سینه ات کنج خرابه
با خود نیاوردم گل نیلوفرت را

این ها همه یک گوشه ای از ماجرا بود
تازه نگفتم روضه ی انگشترت را ...!!!

 

*جابر و عطیه رسیدن کربلا، نوشتن در آب فرات غسل کردن، لباس تمیز پوشیدن، عطر زدن، قدمها رو آهسته و کوتاه بر میداشتن، جابر و عطیه گریه میکنن قدم بر میدارن، جابر نابیناست، دستش به دست عطیه است، اما از یه جایی گفت: عطیه دستم رو ول کن، داره بوی حبیبم میاد، بوی عطر آقام میاد، جابر دستش رو روی خاک مبارک ابی عبدالله گذاشت،  سه مرتبه صدا زد:" حَبیبٌ لا یُجیبُ حَبیبَه" از هوش رفت، به حالش آوُردن، تو همین حین صدای زنگ قافله ای بلند شد، از دور شنیدن صدای ناله ی چندتا زن و بچه میاد، هر کدومی دارن خودشون رو از بالای مرکبا رو زمین میندازن...

امروز آقا زین العابدین قبرهای زیادی رو نشان دادن، اینجا قبرِ قاسمِ، اینجا قبر حبیبِ، اینجا قبر یارانِ ابی عبدالله است، اینجا قبر علی اکبرِ، اینجا قبر عموم عباسِ، تا قبر عباس رو نشون داد، بچه ها صدا زدن: آقاجان! ما یادمون میاد قد عمومون عباس رشید بود، دست های بلندی داشت، چرا قبرش اینقدر کوچیکِ؟ زین العابدین هم دیگه طاقت نیاوُرد، فرمود: بخدا بدنِ عموم عباس رو قطعه قطعه کردن، فرمود: بخدا دستهای عموم رو بریدن... اون ناجیب چنان عمود به فرق عموم زد...

زینب اومد کنار قبر داداش، صدا زد: داداش! سراغ همه ی قافله رو از من بگیر، اما سراغ رقیه رو از من نگیر، اینقدر توی خرابه با سر بریده ات حرف زد که جون داد، اما حسینم اگه نامحرم اینجا نبود خواهرت بدنِ کبودش رو نشونت میداد، ببینی تازیانه ها با من چه کرده... رحم الله من نادی یا حسین!...