نمایش جزئیات

روضه و توسل ویژه شهادت پیامبر اکرم صلوات الله علیه اجرا شده به نفسِ حاج سعید حدادیان

روضه و توسل ویژه شهادت پیامبر اکرم  صلوات الله علیه  اجرا شده به نفسِ حاج سعید حدادیان

اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَهْلَ بَيْتِ النُّبُوَّةِ،

ای منجی انسانها 
ای خاک رهت جانها 
سر سبزی بستانها
روح همه ریحانها

«لبیک یا ابا الزهرا»

تو‌جانی و جانانی 
تو روحی و ریحانی
تو سوره و فرقانی 
تو صورت قرآنی 

«لبیک ابا الزهرا»

ای رزق همه عالم در دست‌ کریم تو
حور و ملک‌ و انسان زوار حریم تو

یک‌ قطره دو صد دریا با لطف عمیم تو
رضوان ثمر خلق رحمان ورحیم تو

تو شاهد و مشهودی
تو‌ نور ازل بودی
تو‌ مقصد و مقصودی
تو احمد و محمودی

«لبیک ابا الزهرا»

از دیده ی ما جوشد پیوسته‌ گلابِ تو
نور است خطاب تو‌حق است کتاب تو
جوشیده می جنت از چشمه ی ناب تو

ای حجر تو جان فرسا
ای وصل تو‌ روح افزا
لبیک ابا القاسم لبیک‌ ابا الزهرا

«لبیک ابا الزهرا»

ای پیش تر از بعثت جبرئیل مسلمانت
ای پیش تر از خلقت جبرئیل  مسلمانت
بعد از تو‌ ستم‌ کردن بر عترت وقرآنت

با آن همه اکرامت با آن همه احسانت
تفسیر ذوی القربی شد قتل عزیزانت

حق تو ادا گردید خلق از تو‌ جدا گردید
در بین در و دیوار زهرا فدا گردید

«لبیک ابا الزهرا»

دردا که زدن آتش بیت الله سرمد را
از دود سیه کردن آن خلد مخلد را

*دختری که داغ میبینه برا عرض تسلیت گل میارن..نمیدونم چی شد زود هیزم آوردن..*

تنها نه فقط زهرا کشتن محمد را
کشتن پیمبر را ذریه ی احمد را

«میثم» نه همین حمله بر خانه ی مولا شد
هنگامه ی عاشورا آغاز از اینجا شد

شاعر:استادسازگار

*خدا خافظ ماه محرم، خدا حافظ تاسوعا، عاشورا، اربعین..یاد خاطرات پیاده وری ، یاد اربعین به خیر..آیا بازم نصیبم‌ میشه یا خیر..بریم‌ خونه رسول الله ..روز آخر عمر پیغمبر بود.در زدن، بی بی رفت پشت در کیستی؟ از پشت در گفت:مردی هستم اومدم برا زیارت پیغمبر..فرمود:آی مرد عرب حال بابام وخیمه امروز نمیتونه با کسی ملاقات داشته باشه به‌حق پیغمبر برو.چشم‌خانوم..دیری نگذشت دوباره همون‌ جوان اومد..بار سوم‌ که در زد تا زهرا پاشد بره پیغمبر فرمود: دخترم! میدونی کیه؟ اونیکه اومده از کسی اجازه نمیخواد. انقدر تو‌ محترمی، انقدر بر ا آسمونیا احترام داری، از تو‌اجازه می گیره. این برادرم عزرائیل فرمانده ملائکه ی موته..دخترم آرم باش، در رو باز کن بذار بیاد...یا رسول الله روز شما زهرا در رو باز کرد برا ملک الموت..روز فاطمه کسی خونه نبود، پسراش سر قبر شما بودن، شوهرش تو‌ مسجد گرم نماز و مناجات بود. زهرا تنها بود..یا رسول الله! مدینه دری بود، دیواری بود، سقفی بود، من نمیدونم‌ ملک الموت کربلا چه جوری اومد تو‌گودال..*  

ای جگر گوشه ی احمد
 گریه کم‌کن جون بابا 
زودتر از تموم مردم
تو‌میشی مهمون بابا

توی مردم‌ مدینه عشق وعاطفه میمیره
مثل آتیش دل تو خونه اتون آتیش میگیره

خدا حافظ برا علی سپر میشی
خدا حافظ به زودی بی پسر میشی
خدا حافظ..

*دخترم! غصه نخور بابا اول کسی که به من محلق میشه تویی عزیز دلم زهرا جان..پیغمبر داره میگه.. *

به لبم رسیده‌ جونم برا من کفن بیارید
ولی از رو سینه ی من بچه هامو برندارید

سرمو این دم‌ آخر رو‌دوش علی بذارید
ولی از رو سینه ی من بچه هامو برندارید

خدا حافظ ای اهل بیت مصطفی
خدا حافظ وعده ی ما کرب وبلا
خدا حافظ..

*آره علی جان من و تو‌ و‌حسن میایم فاطمه‌جان تو‌ هم‌ میای..کی ؟ اونوقت که زینب حلقوم بریده رو بغل می گیره..*

آسمون چشمای تو داره واسه من میباره
مگه از غروب تلخ کربلا خبر نداره

شب بیست و هشت صفر بی امام‌حسن نمیشه..نگاه کرد دید امام‌حسین داره خون گریه می کنه..داداش! این جوری گریه نکن جیگرم میسوزه..اشک تو سخت تر از زهر آتیشم‌ میزنه داداش..*

آسمون چشمای تو داره واسه من میباره
مگه از غروب تلخ کربلا خبر نداره

جیگر پاره کجا و اون گلوی پاره پاره
بدن حسن کجا و بدنی که سر نداره

خداحافظ برادرِ غریب من 
خداحافظ گریه نکن برا حسن
خداحافظ..

آسمون میزنه پر پر واسه لحظه های آخر
گریه های دو برادر روی آغوش پیمبر

* افتادن رو سینه ی پیغمبر. دقت کن، حالا...*

یاد اون شبی که باید هر دوشون با دل مضطر
توی گریه سر بذارن به روی سینه ی مادر

*داشتن نگاه میکردن دیدن علی داره آخرین بند کفن رو می بنده. امیرالمومنین دید بچه ها دارن دق میکنن. فرمود: بیاید، بیاید با مادر وداع کنید. یکی یمین یکی یسار، هر دو افتادن رو سینه ی مادر. چشم حسن و حسین بهم دیگه افتاد. هر دو دارن گریه میکنن. یکی میگه مادر اگه جوابمو ندی می میرم. یکی میگه مادر اگه جواب ندی روح از تنم میره. بابا! وقتی  جون داشت دستاش بالا نیومد. چرا...* 

سر آن ضربه که زد بازوی تو درد گرفت
چه قَدَر جایزه آن قنفذ نامرد گرفت

دردم این است مغیره به علی می خندد
آن غلافی که تو را زد به کمر می بندد

*یه وقت دیدن بند کفن وا شد. دستای آسیب دیده بیرون اومد. یه دست گردن حسن، یه دست گردن حسین. صدای آسمونی ها بلند شد. علی جان! این بچه ها رو از رو سینه ی زهرا بردار. آسمونی ها طاقت ندارن. آسمونی ها کجا بودید وقتی جنازه حسنو تیرباران کردن. وقتی حسین دونه دونه تیر ها رو در می آورد. آسمونی ها کجا بودید؟ آسمونی ها کجا بودید وقتی که ده نفر نعل تازه به اسب ها زدن. این قَدَر رو سینه تاختن...بگو حسین...*

روضه و گریه برا تو نداره تمومی آقا
مطمئنم توی هیأت که تو روبرومی آقا

من مثه یوسف زهرا برا تو مشکی پوشیدم
روز تاسوعا گذشته ولی من تو رو ندیدم

*بریم بین الحرمین..*

سلام آقا!..

*تو رو امام حسین علیه السلام اینی که من میگم اگه یاد ساعت وداعت افتادی که اینجوری یه نگاه کردی دستو آوردی بالا. به گنبد امام حسین نگاه کردی با امام حسین چی گفتی؟ من میگم، اگه اینه حقشو ادا کن..*

سلام آقا سلام من به پرچمت
حلالم کن اگه نمُردم از غمت

اونی که زودتر از همه تو گریه برا تو جون داد رقیه بوده. اما زینبم زیاد عمر نکرد. ربابم زود از دنیا رفت. حلالم کن اگه نمُردم از غمت آقاجان... آقاجان نکنه سال آخرم باشه. همین شبا با پیرهن مشکیم باید خداحافظی کنم. آیا اجازه داره بگم پیرهن مشکیمم با من تو خاک قبرم بذارید..

بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد
اگر غلط نکنم عرش بر زمین افتاد

* چنان نیزه به پهلوش زدن...*

توی این دو ماهه از تو درس زندگی گرفتیم
تو خونه، روضه برا تو، خونوادگی گرفتیم

می میرم اگه یه لحظه زیر این عَلَم نباشم
نکنه که سال دیگه أربعین حرم نباشم

سلام آقا سلام من به کربلا
خداحافظ پیرهن سیا شال عزا

*بریم کربلا...*

شده ای عزیز زهرا کربلا مدینه ی تو
وقتی زد تیر سه شعبه حرمله به سینه ی تو

دست و پا زدی تو گودال پرِ خون شده سر و روت
وقتی یا فاطمه گفتی هی لگد میزد به پهلوت

سلام آقا غریب گیر آوردنت
سلام آقا به خاک و خون کشیدنت

 *راوی میگه دیدم لباش مثل چوب خشک بهم میخوره. گفتم برم آب بیارم. همچین که برگشتم دیدم شمر داره میاد بالا. کجا میخوای بری؟ دارم برا عزیز مصطفی آب می برم. گفت خودم از دم خنجر سیرابش کردم. دامن پیراهن عربیشو کنار زد. دیدم گیسوان سر بریده تو دستشه. گفتم تو که حسینو کشتی چرا بدنت داره می لرزه؟گفت دیدم یه خانمی بین زمین و آسمان یجوری میگه بُنَیَّ، همه جا زلزله شده...*

به سمت گودال از خیمه دویدم
شمر جلوتر بود دیر رسیدم من

به سمت گودال از خیمه دویدم من
سرت رو می بردن دیر رسیدم من

غروب عاشورا سیاه تر از شب شده
کار حسین تمومه نوبت زینب شده

دوازده ضربه چه با سرت کرده
گلوی پاره پاره چه نامرتب شده

حسین ... خداحافظ شب بیست و هشتم... محرم و صفر... حسین ...