نمایش جزئیات

روضه و توسل ویژه شهادت امام رضا علیه السلام اجرا شده به نفسِ حاج مهدی سلحشور

روضه و توسل ویژه شهادت امام رضا علیه السلام اجرا شده به نفسِ حاج مهدی سلحشور

"لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکیلُ نِعْمَ الْمَوْلى‌ وَ نِعْمَ النَّصیرُ"

وابسته ام به نان و نوایت هنوز هم 
میمیرم عاشقانه برایت هنوز هم 
سلطان تویی و شاعر درباریت منم 
هستم در آرزوی عبایت هنوز هم 

دعبل که نیستم ولی افتاده ام ببین 
از عجز و التماس به پایت هنوز هم 
بر گوشِ آهوانک به صیاد مبتلا 
میپیچد انعکاس صدایت هنوز هم 

هفت آسمان مجاور بابُ الجواد تو 
خورشید محو آینه هایت هنوز هم 
نقاره خانه، پنجره فولاد، خادمان 
شاهانه است صحن و سرایت هنوز هم 

شکر خدا که میشود از عشق منقلب 
در صحن انقلاب گدایت هنوز هم 
محتاجم و کنارِ ضریحت نشسته ام 
در انتظار خیر دعایت هنوز هم 

با سردی و گلایه و با دلخوری که نه 
با رأفت است لطف و عطایت هنوز هم 
از راه دور عرض سلام و دو قطره اشک 
پر میکشد دلم به هوایت هنوز هم 

از تبِ زهر نفسگیر، تنت می لرزد
همچنان مار گزیده بدنت می لرزد 

*وقتی حضرت رفت و با اون هیبت برگشت.به اباصلت گفت: اباصلت! اگه دیدی عبا رو سرم هست بدون کارِ من تمامه..میگه دیدم آقام داره میاد عبا به سر کشیده. حال آقام خرابه.. قربون حالت برم آقا.. میگه سفره ای پهن کرد غلامها همه سر سفره نشستن حضرت دید هیچکدوم لب به غذا نمیزنن ،فرمود: چرا اینها غذا نمیخورن؟ عرضه داشت آقا جان میدونن حال شما خرابه گفتن لب به غذا نمیزنیم.حضرت با اون حالش برای اینکه غلامان غذا بخورن لقمه درست کرد تو دهانش گذاشت 
اما لقمه پایین نرفته دیدن حضرت با پشت  افتاد زمین مثل مار گزیده داره به خودش میپیچه..*

چه کنم ناله ز دل وقت تردد نکشی 
چه کنم تا که عبا را به سر خود نکشی

رنگ در چهره نداری و رخت زرد شده 
مهربان! دست رئوفت چقدر سرد شده
 
شمس نورانی افلاک زمین افتادی
باز هم پا شدی از خاک زمین افتادی 

آقا جان!
 بر زمین پیکر خود را مکش اینقدر بس است
تا به حجره پر خود را مکش اینقدر بس است 

به در حجره رسیدی به غمت چیره شدی 
یاد مادر، به در حُجرهٔ خود خیره شدی 

*گفت: اباصلت فرشهای حجره را جمع کن بذار رو خاکها جون بدم.*

خاطرت باز سوی کرب و بلا جمع شده 
فرشهای کف این حجره چرا جمع شده 

یاد کربلا بودی اما...
خواهرت نیست کنارت به عیادت برسد
 اندکی صبر کن آقا جوادت برسد 

بین این حجره کسی سنگ به سویت نزند
پنجهٔ شمر لعین شانه به مویت نزند

حرمله نیست، سنان نیست، خیالت راحت
 خواهرت دل نگران نیست، خیالت راحت

اگه اون لحظه میدید سرت رو دامن جوادت داری پا رو زمین میکشی...اما زینب نگاه کرد سر علی اکبر رو زانوی حسینه دید یه عده دارن کف میزنن..یه عده دارن هلهله میکنن.. میدونی چرا زینب بهم ریخت؟ از تحیُّر حسین...هرجای بدن که نگاه میکرد.. یه وقت صدا زد ..جوانان بنی هاشم بیایید علی را بر در خیمه رسانید...