نمایش جزئیات

روضه و توسل به حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام اجرا شده به نفسِ حاج مهدی رسولی

روضه و توسل به حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام  اجرا شده به نفسِ حاج مهدی رسولی

دوباره بغل کردم این پیرهنو
دارم خاطراتت رو بو میکنم

به وقتش نشد مانعش شم ولی
حالا زخم هاتو رفو میکنم

میدونی یه وقتایی حس میکنم
دلم اون روزای قدیمو میخواد

تو باشی پدر باشه مادر باشه
دلم روزای بچگیمو میخواد

داداش!
هنوز یادت هست اون روزِ مادرم
همه کاری کردم بمونه نشد

تا حالا به هیشکی نگفتم ولی
دیگه بعدش اون خونه خونه نشد

تو سرمای روزای بی مادری
دلم گرم بود که برادر دارم

دلم گرم بود وقت دلتنگیام
سرم رو روی شونه هاش میذارم

*زینب داره خاطراتشو مرور میکنه..*

داداش!
دم عصر اون روز و یادت میاد؟
چقد بی کس و یار و یاور شدم

نگفتم دلم خیلی شور میزنه
دیدی آخرش بی برادر شدم

*همه مقدمه بود، حالا زینب وارد روضه شده، دیگه انگار حال بی بی هم عوض شده، این پیراهنو محکم به سینه چسبونده، این زنهایی که دورِشَن میبینن چهره ی زینب عوض شد، مگه زینب چی به یادش اومده...؟*

همونجایی که صورتت آشنا 
با اون غربت تنگ گودال شد

تو اون گیر و دار شلوغی حسین
با جسمت غرورم لگدمال شد

نمیدیدمت اما تو ازدحام
صدای بُنیّ به گوشم رسید

یه حسی مث بچگیام بازم
منو سمت آغوش مادر کشید

*داداش صدای مادرمه..
بنیّ بنیّ بنیّ حسین*

دوباره همه پیش هم بودیم و 
تو بودی و من بودم و مادرم

ولی ایندفعه جای گلبوسه هاش
چقد میزدم من به روی سرم

*داداش! میدونی یهو چی دیدم؟*

او می‌دوید و من می‌دویدم 
او می‌نشست و من می‌نشستم 
او می‌کشید و من می‌کشیدم 

*آقا ببخش منو، دیگه صدای زینب هم قطع شد تو این یه جمله، چیه؟..*

او می‌برید و من می بریدم..