نمایش جزئیات

روضه و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها اجرا شده ویژه ایام فاطمیه به نفس حاج حسن خلج - مثلِ آن لحظه ای که با سیلی

روضه و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها اجرا شده ویژه ایام فاطمیه به نفس حاج حسن خلج - مثلِ آن لحظه ای که با سیلی

ای مادرم .. مثل مادر از دست داده ها باید گریه کنیا ..

مثلِ آن لحظه ای که با سیلی
سر مادر به سمتِ من چرخید ..

چشم در چشم هم شدیم چقدر
مادر از دیدنم خجالت کشید

لحظه ای که سه ماه بعد از آن
چشم در چشم هم دگر نشدیم

لحظه ای که گذشت و بعد از آن
ما دگر مادر و پسر نشدیم

دست با دست فرق دارد پس
ضربه با ضربه هم به همین منوال

آن چنان زد که گوشواره شکست ..

یه مدتی گذشته بود از شهادت بی‌بی ، خانم زینب دید همه رو می‌تونه آرام کنه اما حسن آرام نمیشه .. یه روز بی تاب شد رفت بغل دستش نشست ، صدا زد داداش جان چرا آنقدر داری بی تابی می‌کنی اگر بی مادر شدی منم شدم ، اگه مادرتُ کشتن مادر منم کشتن .. چرا آنقدر بی تابی می‌کنی ، چرا هی میای کز می‌کنی یه گوشه .. سرشُ بلند کرد گفت زینب دست از سرم بردار .. گفت اون روزی که میخواست بره فدک رو بگیره، به من گفت حسن ، مادر تو با من بیا، یه مرد با من همراه باشه .. مادرم رو من حساب کرده بود ..

صید دام درد هستم دانه را گم کرده‌ام
طایر بشکسته بالم لانه را گم کرده‌ام

ﺑﺮ ﺭُﺥِ ﺯﺭﺩﻡ ﺩﺭﻭﻥ ﮐﻮﭼﻪ ﺛﺎﻧﯽ ﺍﺯ ستم
ﺯﺩﭼﻨﺎﻥ ﺳﯿﻠﯽ ﮐﻪ ﺭﺍﻩ ﺧﺎﻧﻪ ﺭﺍ ﮔﻢ ﮐﺮﺩﻩ‌ﺍﻡ


زینب ، رفتم جلو ..

هرچه کردم به کناری بروند و برویم
راهی در کوچه فراهم بشود ، حیف نشد

زینب جان ، هر چی من رفتم جلو اونم اومد جلو .. زینب جان من قامتم کوتاه بود .. زینب جان دستش رو باند کرد .. اجازه بدید برم کربلا .. حسن جان یه ضربه سیلی دیدی هی یه گوشه کز میکردی اما ..

لایوم کیومک یا اباعبدالله ..

الهی به سوز دل زهرا .. الهی به غربت زینب ده مرتبه یا الله ..

غريبه گان مُرُوَت حيا نمي كردند
ز هيچ گونه جنايت اِبا نمي كردند

غبار و گرد و اسيری نشست روی سرم
ز تند باد حوادث شكست بال و پرم

ستاره گان حرم را به ريسمان بستند
بگو ز جور ، زمين را به آسمان بستند

ميان آن همه لشگر چو بی كسم ديدند
به اشك بی كسب ام ناكسانه خنديدند

شاعر : حاج علي انساني

اللهم عجل لولیک الفرج ..