نمایش جزئیات

روضه و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها اجرا شده به نفس حجت الاسلام سید محمد حسین تقوی

روضه و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها اجرا شده به نفس  حجت الاسلام سید محمد حسین تقوی

تا چند دسته گل شود امشب نثار تو
خون گریه میکنم سر خاکِ مزار تو

مادر ز جای خیر که مهمانت آمده
مهمان دلشکسته و گریانت آمده

اینکه نشسته است کنارت حسین توست
این بی قراره گرمِ زیارت حسین توست

برخیز و موج چشم ترم را نگاه کن
شمعی نداشته ام جگرم را نگاه کن

*خیلی جات خالیه مادر..*

برخیز و حالی از پسر کوچکت بپرس
حال بقیع را هم از این کودکت بپرس

رفتی و نیستی که ببینی برادرم
 هرروز آب میشود از غصه در برم

برسینه اش گرفته حسن چادر تو را
گوید مدام زیر لب ای وای مادرم

از لحظه ای که رفته ای از این خانه تاکنون
شانه نخورده است به گیسوی خواهرم

از اینکه بغض کرده و خانه نشین شده
ترسم که جان دهد پدرم دربرابرم

آیا تو برحسین جوابی نمیدهی
تشنه رسیده کاسه ی آبی نمیدهی

برخیز و باحسین ز بازو سخن بگو
از درد زخم سینه و پهلو سخن بگو

مادر بگو که خوب شده زخم ابرویت
بهبود یافته، آن چشمِ کم سویت

یادم نرفته بر در و دیوار خوردنت
یادم‌ نرفته سیلی بسیار خوردنت

یادم نرفته روی زمین دست وپا زدنت
بابا نبود خادمه ات را صدا زدی

*از جا بلندشو مادر خونه امون دیگه تاریکه
نه کسی غذا میخوره،نه کسی میخوابه، نه کسی حرف میزنه، همه جای خانه بوی تو میاد مادر..اما اگرم ابی عبدالله ،همه ی بچه ها کنار این قبر اومده باشن و اینجور درد و دل کرده باشن یقینا اوج درد و دلشون برا علی بوده، مادر به داد بابا برس..دیشب یادته مادر چه حالی داشت بابا.." فَلَمَّا نَفَضَ يَدَهُ مِنْ تُرَابِ الْقَبْرِ"همچین که دست و تکون داد یعنی کار دیگه تموم شده" هَاجَ بِهِ الْحُزْنُ، وَ أَرْسَلَ دُمُوعَهُ عَلَى خَدَّيْهِ، أمّا حُزني فَسَرمَدٌ، وَ أمّا لَيلي فَمُسَهَّدٌ"*

*تو بعضی نقل ها داره ظاهرا عمار وارد خانه ی مولا شد مدت ها از،رفتن بی بی گذشته بود. میگه یه صحنه ای دیدم تو خونه ی علی هیچی نگفتم منم یکساعت گریه کردم.دیدم مولا نشسته وسط خانه همه ی این بچه ها این یتیما کنار بابا، علی اشک میریزه بچه ها گریه میکنن.هیچکی نمیتونه کسی دیگه رو آرام کنه اومدم جلو همه رو آرام کُنَم دلداری بدم علی جان میدونی چند وقته مسجد نیومدی؟میدونی چند وقته ندیدیمت آقاجان؟ بیا بریم بیرون از، این خانه..هرجوری بود دست علی رو گفت تا رسیدن به در خانه دوباره ناله علی بلند شد..*

یادم نمیـره نامَردُمان از حرمت کوثر گذشتن
در روی زهرا بود و از در هم  گذشتن

 *تا آورد علی رو تو کوچه...*

یادم نمی رود که همه داد میزدن 
طوری لگد بزن که علی بی پسر شود

*بمیرم برا دلت آقاجان...از همینجا ببرمت کربلا؟مگه آدم یادش میره با عزیزش چه کردن یادش میمونه کی زد چطور زد،چقدر زدن، چی گفتن..بمیرم برل اون خواهری که یک سال ونیم  یادش نرفت چی دید تو گودال..*

یادم نرفته دوُر تو جنجال کردن
جمیعتی را وارد گودال کردن

حسین!....ببخش زینب رو

دیر آمدم، کاری ز دستم برنیامد
سر نیزه ی ،شمر از تن تو در نیامد

دیر آمدم دیدم سرت دست کسی رفت
عمامه ی پیغمبرت دست کسی رفت

ضجه زدن هایم مرا راضی نمیکرد
ای کاش خولی با سرت بازی نمیکرد

«حسین....حسین....حسین....»