نمایش جزئیات
روضه و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها اجرا شده به نفس حاج عباس واعظی - تو فرقانی تو یاسینی تو طاها
سلام ای ذکر خاص حق ثنایت
درود ای گفته احمد من فدایت
تو فرقانی تو یاسینی تو طاها
تو زهرایی تو زهرایی تو زهرا
بی بی جان!
حیات عشق از خون حسینت
بلندی خاکبوس زینبینت
امامان آبرومند جلالت
امیرمؤمنان محو کمالت
پیمبر عاشق راز و نیازت
خدا هم فخر دارد بر نمازت
*تا قامت به نماز بلند کرد بی بی دو عالم خداوند بالاییها رو خطاب میکرد بیاید ببینید زهرای منو داره نماز میخونه افسوس که کاری کردند که همین خانوم نمازشو مجبور بود نشسته بخواند.نه تنها نماز نشسته بود..گفت مادر..*
«چرا این روز و شبا شور و غوغا می کنی مادر
چرا وقت نماز یک دست بالا می کنی مادر»
ملک یا حور یا آدم چه هستی؟
خدا داند خدا داند که هستی
تو استاد و جهان دانشگه توست
تو قرآن و علی بسم الله توست
*بی بی جانم! حیف که قدرتو ندانستن حیف که امانت دارای بدی بودن..حیف که باهات بد تا کردن مادر مادر*
تمام آفرینش پای بستت
پیمبر خم شد و بوسید دستت
گنهکاران چو رو در محشر آرند
همه چشم شفاعت بر تو دارند
به جز باب عنایاتت دری نیست
تو اگر نایی به محشر محشری نیست
اگر گیرد کسی از خلق دستی
تو هستی و تو هستی و تو هستی
*بی بی جانم همه عالم فردای قیامت چشمشون به دست شماست مادر..
و جالب اینجا که شما خودت برای شفاعت دستای عباس رو، رو دست میگیری..آی قربونت بشم مادر.. زبان حال این روزا وشبای امیرالمؤمنین رو بخونم*
*تجسم کن خونه بی شمع و چراغ علی رو من نمیدونم بستر و جمع کردن یا نه اصلأ دلشون اومده بسترو جمع کنن یا نه..
هر کدوم یه گوشه زانوی غم بغل گرفتن یکی جا نماز مادرو پهن کرده یکی چادر خاک آلود مادرو بسر کرده، یکی در و دیوارو نگاه میکنه..شاید امام حسن هنوز داغ دار کوچه است.امیرالمومنین هم زانوی غم بغل گرفته..قدیمیا یه ضرب المثلی بود.مثل دعا ورد زبونشون بود میگفتن خدا به چه کنم چه کنم روزگار گرفتارتون نکنه.
این روز و شبا علی به چه کنم چه کنم روزگار گرفتار شده ..خونه بمونه یه درد و غم و غصه بیرون خونه یه غم و غصه..
معمولأ وقتی یه نفر از دنیا میره وسایل شخصی شو جمع می کنن دور وریا نبینن داغشون تازه نشه..گیرم وسایل بی بی رو جمع کردن بمیرم با اون در و دیوار چه میکنن..*
*مشمول دعای امام صادق باشی امشب انشا الله..فرمود: خدا رحمت کنه هر کسی به مادر ما بلند بلند گریه کنه..*
سادات شرمنده
مغیره به اشک علی می خنده
سادات شرمنده
دست آقا رو با طناب می بنده
میبرن میون کوچه ها
فاتح حنین و خیبرو
یک نفر نیس بگه نامردا
وا کنید دستای حیدرو
علی را ببن چشم عام بردن
علی را عده ای بدنام بردن
زدن زهرای او را پیش چشمش
مضاف ان اینکه با دشنام بردن
*دلم یه جای دیگه رفت..*
سادات شرمنده حرمله
به اشک حسین می خنده