نمایش جزئیات

مناجات و توسل به امام زمان روحی له الفدا اجرا شده فاطمیه۱۴۰۲ به نفس حاج‌ محمد رضا بذری - بلا عظیم و گره کور و امتحان سخت است

مناجات و توسل به امام زمان روحی له الفدا اجرا شده فاطمیه۱۴۰۲ به نفس حاج‌ محمد رضا بذری - بلا عظیم و گره کور و امتحان سخت است


"السلام علی المهدی وعلی قائم..اَللّـهُمَّ اَرِنيِ الطَّلْعَةَ الرَّشيدَةَ، وَالْغُرَّةَ الْحَميدَةَ. 
 یا مولای یا صاحب الزمان.." 

بلا عظیم و گره کور و امتحان سخت است 
چقدر پیروی از صاحب الزمان سخت است

شبیه هر که به جز اوست زندگی کردیم 
ولی شبیه به آقا برایمان سخت است
 
قصور ماست اگر تحبس الدعا شده ایم 
مقصریم که رفتن به آسمان سخت است

برای دیده ی هر جایی منه دل سنگ 
مجال دیدن دلدارِ هر زمان سخت است

 چقدر فاصله مانده چقدر از او دوریم 
و راه رفتنِ با پای ناتوان سخت است

اگر چه غرق گناهیم دوستش داریم
نبودن ولیِ مهربانمان سخت است
 
اگر چه دورم از او بین روضه نزدیکم 
نفس کشیدن بی روضه بی گمان، سخت است 

همیشه قصه ی بی مادری غم انگیز است 
همیشه رفتن یک مادر جوان سخت است
 
ز میخ سخت تر، آغاز بی کسی علیست
به روضه خوان بگو این روضه را نخوان سخت است 

به پیش دیده ی مَردم زدند فاطمه را
اگر چه روضه عیان است در بیان سخت است

*"هَل مِن جزوعٍ فًاُساعدجًزًعًهُ اذا خلا 
هل من مُعینٍ فًاُطیل مًعًهَ العویل والبُکاء"
تو دعای ندبه میگیم بی قراری هست گریه کنی من  با بیقراریش بی قراری کنم؟ مثل فردا که مادر داشت جون میداد حسن رفت سمت مادر حسین دستش رو نگرفت (معمولا بزرگترا کوچکتر رو آروم میکنه اینجا برعکس شد) حسین دست حسن روگرفت گفت داداش خدا صبرت بده..*
 
اگر چه شمع وجود تو غرق سوختن است 
بخند، خنده ی تو التیام درد من است
 
منم عمیق ترین زخم پایدار، علی
منم غریب ترین مرد روزگار، علی

*نقل مقتل رو می دیدم می فرماد: امیر المؤمنین خودش پرستار فاطمه بود. نقل ادامه داره میگه اسماء هم برا کمک به امیرالمومنین به فاطمه سر می زد. اما اغلب کار رو دوش امیرالمؤمنین بود.خیلی برا پرستار سخته ببینه هر کار  میکنه مریض روز به روز داره تحلیل میره*

پُر است غربت من از همین تجلّی ها
چقدر بی محلی دیدم از محلّی ها

به رغم بی رمقی عزم هم کلامی کن 
تو لااقل به منه مرتضی سلامی کن 

دلیل شادی من همنشین غم شده ای 
شبیه پیرزنِ سالخورده خم شده ای 

* وقتی برگردوند زهرا رو فرمود یا رسول الله "لَقَدِ اسْتُرْجِعَتِ الْوَدِيعَةُ، وَ أُخِذَتِ الرَّهِينَةُ، وَ اخْتُلِسَتِ‏ الزَّهْرَاءُ "بعضیا این‌گونه معنی کردن «وَ اخْتُلِسَتِ‏» یعنی دُزدیدن از من زهرا رو. عرب این کلمه رو اینطور معنا میکنه..میگه یه آهویی، بره ای، شکاری از دست حیوان درنده جان سالم به درببره اما زخمی جان سالم به در ببره که بعدها بر اثر همون زخم جان بده از این تعبیر استفاده میکنن.مولا فرمود: "وَ اخْتُلِسَتِ‏ الزَّهْرَاءُ" یا رسول الله زهرا جان سالم به دربرد اما همون زخمها زهرا رو کُشت..من هرروز آب شدن زهرا رو دیدم...*

دلیل شادی من همنشین غم شده ای
شبیه پیرزنِ سالخورده خم شده ای

مرا به ماتم دستاس ها دچار نکن
خودم برای تو نان می پزم تو‌ کار نکن

 تنور گرم برای پرت خطر دارد
برای سوخته هر شعله ای ضرر دارد

شکوه کاخ امیدش خراب شد حیدر 
تارفته ای از شهر آب شد حیدر

غروب آمد وخورشید وار دور شدی
رشید بودی و چند روزه جمع و جور شدی

بیا به خواهش من گوش کن بلند نشو
به التماس حسن گوش کن بلندنشو

هنوز چشم حسن مثل ابر می بارد
هنوز تکهٔ آن گوشواره را در دست دارد

چه ضربه ای به تو زد آن حرام زاده پست 
سه ماه رد شده اما هنوز جایش هست
 
ببخش فاطمه پشت در تک افتادی 
تمام هستی خود را برای من دادی

یکی نگفت به دیوار بی پناهی تو
یکی نگفت به مسمار پا به ماهی تو

شکست آینه ات سنگ شد مصمم‌تر
اشاره کرد به قنفذ، مغیره محکم تر

*تو قصه ی هجرت از مکه به مدینه امیرالمؤمنین با پیغمبر و اصحاب نیومد، دیرتر اومد. بنا شد فاطمیات رو بیاره چهار تا فاطمه.. یکیش حضرت زهراسلام الله علیهاست مونده بود تو مکه.. چند تا شتر و شتر بانی کرایه کرد. همراه شتربانان و فاطمیات راهی شدند سمت مدینه. نقل اینه بین راه یه عده نقابدار به قافله حمله کردند، یکی جسارت کرد نیزه به کجاوه زد کسی آسیب ندید اما همه ترسیدند..

*علی بود خشم همه ی وجود امیرالمونین رو‌ گرفت.همه ی فاطمیات لرزیدند وحشت کردند فاطمه هم وحشت کرد..عین نقل تاریخه.. یکم خلوت شد صدا زد.. یا بضعة الرسول الحمدلله سالمید؟خدا رو شکر پسر عموتون نگران شما بود. یه جمله ای فاطمه زهرا داره گفت:یا علی پسرعمو کسی که تو پشتش باشی تو همراهش باشی دیگه غم و غصه ای نداره علی جان..دیگه کار به جایی رسید مثل این روزا علی خونه نمی موند میرفت بیرون گریه میکرد. میگفت روز روشن زهرامو زدند.. میگفت کاش علی مُرده بود و نمی دید اینگونه کبود شده سرو صورت و تن وپشت زهرا...*

بی گناه بوده بی پناه بوده
مادر سادات پا به ماه بوده

یکی نبود بگه نمی کنن
گلی که برگ وریشه داره رو

یکی نبود بگه نمی زنن
 زنی که بار شیشه داره رو

یکی نبودبگه نمی شکنن
غرور مرد و پیش همسرش

یکی نبود بگه نمی زنن
زن رو جلوچشای شوهرش

وای حوریه ی علی تو آتیش سوخت
وای مسمار در، درو به زهرا دوخت

بی خدا بود و از جفا می زد
مادر ما رو بی هوا  می زد

یکی دو تا که نه، چهل نفر همگی می زدن یه مادرو
یکی نبود بگیره چشمای بچه های کوچیک حیدرو

یکی نبود که تازیونه رو بگیره از غلام بد دهن
یکی نبود بگه بسه دیگه غلافتو به بازوهاش نزن

وای چهل تا ظالم و یه مظلومه
وای چهل تا قاتل و یه معصومه

*یارسول الله زهرا به من نگفت ولی به شما میگه چی رو نگفت؟ همه جمع شدند زهرا رو  لِه کردند..*

عالمو بدبخت کردی خیالتو تخت کردی
غسلش رو واسه پدرم سخت کردی

کمی فکر خودت باش کارِ خانه نکن
بیا و خستگی فضّه را  بهانه نکن   

خیال کن که در اصلاً به صورت تو نخورد
توجهی به کبودی تازیانه نکن

فاطمهٔ من، تو شانه دست گرفتی و
شانه کردن مو برای دست شکسته بد است

برای من کمی از ماجرای کوچه بگو
فقط به فضّه نگو روضه رو زنانه نکن

نمی تونم از کوچه امون رد بشم
چیکارکرده این کوچه با روحِ من

یه عمره ازت شرمسارم گلم
منو بسته بودند تو رو می زدند

بشین خونه رو آب و جارو نکن
بذار زخم پهلوت بهتر بشه

خودم از پس غربتم برمیام
 نمیخوام‌ چشات واسه من تر بشه

هنوز درد داری میدونم‌ عزیز
با این دردا باید مدارا کنی

درِ خونمون رو عوض می کنم
به شرطی نیایی در و  وا کنی

گل در آتش اگر که جمع شود
دیگر آن را نمی توان وا کرد 

زهرای رشیده به چه تشبیه کنم من
با پیکر یک طفل برابر شدنت را 

*فردا صبح می خواست آرد جداکنه بیشتر جدا کرد. اسما صدا زد بی بی! معمولت اندازه مصرف روزانه آرد جدا می کردی برای نان پختن امروز بیشترجدا کردی فرمود: اسما من امروز روز آخر عمرمه منکه ازدنیا برم این بچه هاچند روز مشغول عزاداری اند دوست ندارم گرسنه بمونند.اما نمی دونم همین نون ها از گلو کسی پایین رفت یا نه... گفتم نان دلم یه جایی رفت..*
 
ز خانه ها همه بوی طعام می آمد 
ولی به جانِ تو بابا گرسنه خوابیدم

نَفَسم می مونه تو گلو
منو می کِشه از سر مو
منو می کِشه میگه نگا
این داداش علیه

بزنم میری سمت کدوم
نمی گفتی مگه کو عمو 
بزنم مثلا چی میشه 
بسه گریه و زاری تموم
 
بشکنه دستت که معجر برنداری
مطمئنم تو یکی دختر نداری

آروم آروم از طبق بیا کنارم
سر رو سرت بذارم حرفا برا تو دارم

چند شبه بابا یه ذره نون نخوردم
اسمت رو که می بردم همه اش کتک میخوردم

عمه! بکشم سرمه چشام ناز میشه مگه نه؟
عمه! باباییم بیاد دلم باز میشه مگه نه؟
دوباره زندگیم آغاز میشه مگه نه؟

نامرتب نیستم، من فقط النگوهام دستم نیست 
تو ندیدی بابا زیر معجر گلسر بستم نیست
 
بابا! دندونم که افتاده در میاد مگه نه؟ 
بابا! تو عروسیم داداش اکبر میاد مگه نه؟

«به آبروی رقیه بنت الحسین
اللهم عجل لولیک الفرج»