نمایش جزئیات
روضه و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها اجرا شده۱۴۰۲ به نفس حاجمهدی رسولی
من بحر نهفته در سبویم
فریاد شکسته درگلویم
خورشید درآبگینه دارم
صد قُلزُم خون به سینه دارم
یک جرم صغیر و یک جهان داد
یک حنجره و هزار فریاد
چون قطرهٔ متصل به دریا
یکباره نهاده دل به دریا
بحری شده ام تمام گوهر
در مدح و ثنای کُفِّو حیدر
مام پدر تمام خلقت
رکن دگر امام خلقت
آن شمسه ی عالم هدایت
پیوند رسالت و امامت
لبخند نماز بر لب اوست
صد لیله ی قدر هر شب اوست
تا بهر نماز بست قامت
کردند فرشتگان قیامت
دیدند خدای بی نیازش
فخریه نموده بر نمازش
جبریل کند بسی تعلم
تا در برابر او کند تکلم
از اوست به پا نظام اسلام
از اوست عیان تمام اسلام
او کیست که محور رسالت
با آن همه عزت جلالت
چون روح به بر بگیرد او را
گوید پدرت فدات زهرا
درمحضر او قیام می کرد
بر او به ادب سلام می کرد
عالم همه دربرش فقیرند
مسکین ویتیم یا اسیرند
او لنگر یازده سفینه است
او محور عرش بر مدینه است
با این همه داشت دستش آماس
چرخاند ز بس به خانه دستاس
چون ذات خدای خودیگانه
با فضه شریک کار خانه
*بریم مدینه، ساعتای سختیه هرکی دلش به دل حسنه الان بغض کرده..*
ای روح همیشه جاودانی
ای جان وتن توآسمانی
مرآت خدا تمام احمد
شایسته احترام احمد
نُه سال عروس بیت حیدر
آورده بر او دو مَه دو اختر
مُلک و مًلکوت سائل تو
ما را نرسد فضائل تو
ما را نرسد ثنات زهرا
خورشید کجا و مورِ صحرا
جایی که نبی لب از سخن بست
باید که دگر لب از سخن بست
جایی که نبی بوسدَت دست
باید که لب از سخن بست
به لب بهشت ناز داری
تو کِی به فدک نیاز داری؟؟
تو دست خدا در آستینی
تو یار امامِ راستینی
جز دست خدا کسی نشاید
کز دست علی گره گشاید
تو بهر علی قیام کردی
خود را سپر امام کردی
دردا که تو را به خانه کُشتند
با ضربه ی تازیانه کُشتند
تا چند کنایه و اشاره
والله شکست گوشواره
فریاد که پاره شد گلویم
بگذار همان به پرده گویم
روح از تنش پًر زد و رفت
بر جان علی شرر زد و رفت
*از مسجد اومد بیرون دید کنیزا دارندگریه میکنند.من خبر؟؟ آقا بدو..بدو بدو اومد تو حجره*
مولا چو رسید در کنارش
تا دید به چشم اشکبارش
که فاطمه با قد خمیده
چادر به روی سرش کشیده
حس کرد که قدرتی ندارد
چون فاطمه حرکتی ندارد
آرام کمی نگاش کرد مولا
آهسته ولی صداش کرد مولا
خانوم!فاطمه!عزیزم!جواب نیومد سر رو گرفت تو بغلش ولی صدای فاطمه نیومد
ای وای گویا که فلک زحرکت افتاد
مولای سخن به لکنت افتاد
بگذار بگویمت به فریاد
چون طفل، علی به گریه افتاد
که ای دختر خاتم رسولان
ای رسول را جان
ای مادر زینبن برگرد
بی تو چه کند حسین برگرد
*یه دفعه دیگه با من حرف بزن،حرف نزنی میمیرم زهرا..عیبی نداره بیرون کسی جواب سلاممو نمیدن تو هم باهامحرف نزن.صدازد.."کَلِّمینی یا فاطِمَة فَأنَا اِبنُ عَمِّکِ علی ابن ابیطالب" تا گفت من علیم..
گریه کردن..سرشو گرفته بغلش..*
تو که نصفه جونم کردی عزیزم
مُردم و زنده شدم عزیزم
تو نمیگی علی به جز تو کسی رونداره
چرا هرچی صدات می زنم جدابمونمیدی
چشاتو واکن ببین شکستم ببین خُرد شدم، دستارو بالا آورد با دستای لرزونش داره دست می کشه رو چشای علی ..*
چقدر گریه کردم برای غمات
چقدر گریه کردی، بمیرم برات
نمی خوام علی جان چشات تربشه
می ترسم یه لحظه بگیره صدات
*پسرعموکمکم کن، چکارمی کنی فاطمه؟ میخوام بلندشم، نکن جان علی بخواب، نه باید بلندشم..پسرعمو!*
یه قطره بباری یه دریا میشم
بالا قبرمم حتی گریه نکن
نگو اینقده پیش من پانشو
تو قبرم باشم تو بیای پا میشم
گفت: علی!
شکسته شدم تاشکسته نشی
نمیخوام دلِ تو بشکنه
سرتوسلامت باشه حاضرم
هزاردفعه دیگه سرم بشکنه
*لحظه های آخره سر بی بی تو بغل مولاست..گفت: علی!..*
تو نُه سالی که تو خونه ات بودم
تو نُه سالی که دل به عشقت دادم
نشد چیزی رو از تو پنهون کنم
بجز اینکه تو کوچه گیر افتادم
تو کوچه سر من به دیوار خورد
تو کوچه حسن بی هوا پیر شد
راه خونه اتو زهرا گم کرده بود
ببخشید یه خورده اگه دیر شد
«آغلامادا منه گلسین قادان آغلامادا
درد و بلات به من بیاد گریه نکن»
باور بکنم یا نکنم عزم سفرکردی
باور بکنم یا نکنم محاله برگردی
ببین میتوانی بمانی؟حرفاشون و باهم زدن یه دفعه دید فاطمه (س)فرمود: پسرعمو!جان! دلم صدای قرآن خوندنتو میخواد..به روی چشم خانم جان..فرمود: پسرعمو یاسین بخون..علی شروع کرد به خوندن..*
بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ
"يسٓ وَٱلۡقُرۡءَانِ ٱلۡحَكِيمِ إِنَّكَ لَمِنَ ٱلۡمُرۡسَلِينَ"
*دستش تو دست علیه ..امیرالمومنین قرآن میخونه ..به قلب علی اینگونه وحی شد عمر فاطمه به اندازه یه یاسین مونده. میخوند تا نیمه سوره می رسید دوباره بر میگشت .."یاسین والقران الحکیم"نرو خونه خراب شدم ..به زینب نگران رحم کن نرو..*