نمایش جزئیات

متن كامل روضه ویژه سالگرد شهید حاج قاسم سلیمانی

متن كامل روضه ویژه سالگرد شهید حاج قاسم سلیمانی

جمعه حدود ساعت یک، نیمه‌شب، بغداد
این ماجرا صدبار در من بازخوانی شد

هر بار با این جمله در اخبار جان دادم
روح بلند حاج قاسم آسمانی شد

تعداد موشک‌ها سه تا بوده‌ست، این یعنی
تیر سه‌شعبه باز هم کار خودش را کرد

* حاج قاسم اهل ناله بود، اهل روضه بود بارها توی سختی هاش توسل به بی بی دو عالم حضرت زهرا سلام الله علیها پیدا میکرد...*

از دست و انگشتر بگویم یا تن بی‌سر؟
با هر کدامش می‌شود یک روضه برپا کرد

* اون تصویری که تا دیدیم از حاج قاسم توی دلمون غوغا به پا شد، تصویر اون دست بود، با اون انگشتر...*

این دست یعنی دل بریدن از امان‌نامه
این دست یعنی دست رد بر هر چه بد عهدی

گیرم که دستی بر زمین افتاد، پا برجاست
دستی که داده حاج قاسم با ابومهدی

از کشتن او با غرور و شوق می‌گویند
غافل که او عمری شهادت از خدا می‌خواست

خنجر به خیلی‌ها برای کُشتنش دادند
این خون دامن‌گیر اما شمر را می‌خواست

* غافل بودن از اینکه حاج قاسم آرزوش شهادت بود، در به در دنبال شهادت میگشت، توی وصیت نامه اش برا دخترش نوشته، دخترم من توی این بیابونا دنبال شهادت میگردم، اما باید به دست شمر ترین آدما به شهادت برسم...
باید اونجوری کشته میشد که همه بفهمن ظالم کیه، مظلوم کیه، حاج قاسم خیلی مادری بود، ایام فاطمیه توی بیت الزهرا که خودش بانیش بود برا بی بی روضه میگرفت، بذار امشب هم براش روضه ی فاطمیه رو بخونیم، یه جمله روضه بخونم زود رد بشم، مادر ما زهرا رو یه نفر نکشت، همه ی مدینه ریختن سَرِ فاطمه، اما به نام یه نفر نوشته شد، شقی ترینِ انسانها، امام باقر میگه: علت شهادت مادر ما فاطمه اون ضربه های غلافه، کربلا هم خیلی ها حسین رو زدن، خیلی ها هجوم بردن"فِرقةٌ بِالسُيوف، فِرقةٌ بِالرِّماح، فرقةٌ بالحجارةِ و فرقةٌ بالخَشَبِ وَالعَصا.." ميدان جنگِ، تیر و نیزه و شمشیر و چوب و حتی با عصا میزدند، امام باقر میفرمایند: جد ما رو با پنج وسیله کُشتن، اما آخریش خیلی دل آدم رو میسوزونه، حضرت فرمود: زخم زبان هم زدن... اونایی که حربه نداشتن دل شکستن، خدا کند همه ی زخم ها به تن بخورد، خدا  کند کسی زخم بر جگر نزند، خیلی به امیرالمؤمنين هم زخم زبان زدند، بدنش رو شب غسلش نگاه کردند دیدن نزدیک به  هزار زخم خورده، علی مرد میدان بود،  یه  روز نود رخم خورده بود، اما حسرت یه آه رو بر دل دشمن گذاشته بود، اما میدونید کی گفت:  آه!... میدونید کی علی زخم جگر خورد؟...*

زرِهم پشت ندارد ، به تو پشتم گرم است
بی سپر بعد تو با خصم گرانم چه کنم ؟

*صدا زد: فاطمه جان!...*

من که هر کس گرهی داشت کمک از من خواست
گرهی خورده به کارم که ندانم چه کنم؟ 

در ره مسجد و خانه به زمین می خوردم
از همان موقع شده ورد زبانم ” چه کنم ؟ “

*کجا به علی زخم جگر زدن، کجا علی رو زمین زدن...؟ اون ساعتی که نگاه کرد دید فاطمه اش وسط کوچه ها زمین افتاده...*

می زد مرا مغیره و یک تن به او نگفت
زن را کسی مقابل شوهر نمی زند

* اما باز هم صبر کرد، به قولی که به پیغمبر داده بود عمل کرد، صبر کرد، اما یه جا دیگه صبر علی هم لبریز شد، صبرش سر اومد، کجا؟ اونجایی که دستش گرفت به بازوی ورم کرده ی فاطمه، سر به دیوار گذاشت داد زد... 
اما بعد از امیرالمؤمنین دخترش زینب اسوه ی صبر شد "السلام  علیکِ یا جبل الصَّبر" زینب هم کربلا رو دید صبر کرد، گودال قتلگاه رو دید صبر کرد،  سر به نیزه دید صبر کرد، اما یه جایی صبر زینب هم تمام شد، اونجایی که دید دارن جلوی چشم بچه ها چوب خیزران بر لب و دندان حسینش میزن... ای حسین

نمی‌رود ز نظر خاطرات آن روزم 
میانِ شعلۀ این غم، همیشه می‌سوزم 

که چوب تَر به لب خشک، بوسه‌ها می‌زد
در آن میانه سه ساله مرا صدا می‌زد