نمایش جزئیات

مدح و توسل ویژۀ مبعث پیامبر رحمت حضرتِ محمد مصطفی صلوات الله علیه و آله اجرا شده به نفسِ حاج‌ علی کرمی

مدح و توسل ویژۀ مبعث پیامبر رحمت حضرتِ محمد مصطفی صلوات الله علیه و آله  اجرا شده به نفسِ حاج‌ علی کرمی

دربین تمام آسمانها و کرات 
مابین تمام لفظ ها و کلمات 
زیباتر از این دعا ندیدست کسی 
بر خاتم الانبیا محمد صلوات 

در غار حرا امین سرمد آمد 
محمود و اباالقاسم و احمد آمد 
از بحر نجات بشریت امشب 
فرمان وصالت محمد آمد 

این رهبر کل، که بر رسولان، ماه است 
با پرچم لااله الا الله است 
گفتم به سروش نام این رهبر چیست 
گفتا که محمد بن عبدالله است 

آن سینه ی فراخ چه ظرفیتی گرفت 
وان مشرق شکوه، عجب وسعتی گرفت 
وقتی که صبح صادق، از آن سینه می‌دمید 
چون آفتاب چهره ی او هیبتی گرفت 

چهل سال کرد آینه را صیقلی ز عرش 
تا آخر از تجلی حق حیرتی گرفت 
شد گوهر یگانه ی دریای حُسن زاد 
دُرِّ یتیم مکه عجب قیمتی گرفت 

از مرد و زن گزید علی و خدیجه را 
چون خواست بر رسالت خود بیعتی گرفت 
پیچید این ترانه به بزم فرشتگان 
به به که جبرئیل چه هم صحبتی گرفت 

ای خضر حیاتِ جان محمد 
با نام خدا بخوان محمد 
ای خواجه ی کائنات إقرأ
ای باعث ممکنات إقرأ

ای درّ یتیم باب خلقت 
ای سینه تو کتاب خلقت 
ای در کنَفت جهان هستی 
آغاز گر خداپرستی 

این غار که کرده با تو عادت
دارد به نبوَّتت شهادت 
این سنگ که بر رویش نشستی 
فریاد زند پیمبر هستی 

یا رسول‌الله!
روز همه شام تار تا کی 
خورشید درون غار تا کی 
پایان شب سیه رسیده 
خورشید نبوَّتت دمیده 

از رخ بِفکن حجاب امشب 
بر قلب بشر بتاب امشب 
تا حشر به جز تو رهبری نیست 
بعد از تو دگر پیمبری نیست 

با نام خدای حی سرمد 
بگشای زبان بخوان محمد 
دریاب خدیجه شوهرت را 
تبریک بگو پیمبرت را 

این نور نبوّت است بشتاب 
خورشید اُخوت است بشتاب 
روزی که بشر در آب و گل بود 
این نور هماره مُشتعل بود 

در خلوت دوست منجلی بود 
حق بود و محمد و علی بود 
دو آیت حق دو یار نَستوه 
گویی دو پیمبر آید از کوه
 
دو شمس نبوت و ولایت 
دو محور عالمِ هدایت 
او هستی و هستی آفرینَش 
این نفس نفیس و جانشینَش 

او بر همه تفلحوا بیانش 
این سوره ی مؤمنون به شانش 
از جانب ذات حیّ دادار 
هنگام نزول وحی در غار 

احمد که ز وحی منجلی بود 
در محضر او فقط علی بود 
ای عبد مطیع حیِّ سرمد 
وی پیرو مکتبِ محمد 

از خط علی مباش بیرون
موسی نشود بدون هارون 
حیدر درِ باز شهر علم است 
گنجینه راز شهر علم است 

از جانب درب شهر روح آر 
دزد است که میرود ز دیوار 
روزی که هنوز ما نبودیم
لبریز ز مهر دوست بودیم 

در محضر مصطفی رسیدیم 
الحقُ مع علی شنیدیم 
تا چشم به این جهان گشودیم
 آهنگ علی علی سرودیم 

داریم به کف زمام عترت 
از ظهر غدیر و صبح بعثت 
ما پیرو بعثت و غدیریم 
جز دامن مرتضی نگیریم 

ما شیعه ی چهارده کتابیم 
خاک قدم ابوترابیم 
این مهر امیرمومنین است 
والله علی تمام دین است