نمایش جزئیات

روضه ی امام حسین علیه السلام و حضرت زینب سلام الله علیها _ حجت الاسلام میرزامحمدی

روضه ی امام حسین علیه السلام و حضرت زینب سلام الله علیها _ حجت الاسلام میرزامحمدی

السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَی الاَْرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّی سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِیَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّی لِزِیارَتِکُمْ

*کربلا رفته ها ،دیدی وقتی بهت میگن زیارت وداع ِ یه قدم جلو میزاری ،یه قدم عقب ؛ هی به این گنبد و بارگاه نگاه می کنی، میگی حسین جان نکنه سفر آخرمه،اونایی که اهل دلند برا اینکه بتونن دوباره این نشونی رو پیدا کنن می گن حسین جان دلمو پیشت گرو میزارم و میرم ،آخه آدمی جایی میره که دلش اونجا بند بشه ،به خدا زینب هم هر چی کتک خورد،هر کاری کردن نتونستن از کنار گودال ببرنش فرمود داداش : لَوْ خُیِّرْتُ بَیْنَ الْمُقام ِ وَ الرَّحیل. اگه اختیار به من واگذار می شد بین موندن و رفتن به من اجازه می دادند لَاخْتَرْتُ الْمُقامَ کنار بدنت می موندم، حتی اگه حیوانات بیابان بدنمو پاره پاره کنن.... کربلایی ها شب زیارتی هستا :*

 

اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَصْحابِ الْحُسَیْنِ

 

*امشب بگو بی بی جان نام مار رو هم بنویس من می خوام مَعَ الْحُسین برم کربلا ....آخه: وَ حَسُنَ اُولئِكَ رَفیقاً.....*

 

رفیق روزای بی کسی

همیشه به دادم میرسی

 

*اینجوری هست یا نه،چقدر میخواستی گناه کنی ،جاهای دیگه بری یه نغمه ی یاحسین دستت رو گرفت*

 

رفیق روزای بی کسی

واسه نوکرات دلواپسی

همیشه به دادم میرسی

 

*حالا اومده کناره گودال ،دونه دونه خاطرات رو داره برا برادر تعریف می کنه:*

 

یاد داری پس از عروسی ِ من

آمدی تو به دیده بوسی ِ من

آمدی تو لیک به خواب بودم من

از غم تو در اضطراب بودم من

آمدی تو با عبای خویشتن

سایه افكندی به روی این بدن

 

*رسم پیغمبر این بود وقتی دخترش رو عروس کرد ،تا سه روز خونه ی فاطمه نیومد ،اینجا هم همینه،تا زینب و عروس کردن تا سه روز حسینش رو ندیده ،الله اکبر ...ام سلمه می گه: اومدم یه سری به این تازه عروس بزنم دیدم چشماش کاسه ی خونه، چیه خانم؟گفت: مادر سه روز ِ حسینم رو ندیدم ..."تا این علقه و رابطه رو ندونی نمی تونی گودال رو بفهمی" ام سلمه می دونه کجا باید بره،سریع اومد خونه ابی عبدالله دید حسین هم زانوهای غم رو بغل گرفته ،منم سه روز ِ زینبم رو ندیدم ،تا ابی عبدالله حاضر شد،بی بی زینب قدری خوابش برد، از روزنه در آفتاب صورت خواهر رو اذیت می کرد ،این صورتی که آفتاب هم حق نداشت ببینتش ،فهمیدی چی می گم؟تو کوچه های شام ،هزاران چشمان نامحرم تماشا می کنن مارو. آی حسین ....همه فیض ببرن،امام ،شهدا ،علما ،شهدای مدافع حرم فیض ببرن ،ان شاالله بریم حرمش ،اونجا هر چه قدر دلت می خواد داد بزن،البته نمیذارن داد بزنی،چون یه روزی یه نازدانه فریاد زد یه جوری ساکتش کردن....ابی عبدالله سایه کرد اون قدر مقابل آفتاب و بدن خواهر ایستاد،ضربان قلب زینب می گه حسین ؛ بلند شد دید برادر آمده ،دست دور گردن ،شاید در مقام زبان حال گفته باشه: داداش ان شاالله یه روزی این احسانت رو تلافی می کنم، کجا می خواست تلافی کنه" اومد دید این بدن رو خاک گرم کربلا، آفتاب داره بر این بدن می تاب ِ فقط دو بیت گفت داداش:*

 

دین ِ احسانت بود بر گردنم

آمده وقت تلافی کردنم

 

*حائل شد بین آفتاب و بدن برادر، اما نمی دونم چی شد لحن مناجاتش عوض شد گفت داداش :*

 

عفو کن ای یادگار مادرم

سایه بانی نیست جز موی سرم

 

*حسین...... نزاشتن سایه کنه،یه وقت دیدن سکینه میگه ،أَبتا ، أَبتا، أُنظُر إلی عَمَّتِیَ المَضروُبَة ،حسین ......*